خسته شدم از دست محمد کیا اخه چرا باید اینقدر باهاش کلنجار برم الان از مهد اوردمش بچه های مهد شکایت طردن که محمدکیا خیلی اذیتمون کرده مربیشم گفت اره اذیت کرده خوش گفت چون دوستش بهش لگو نداده موهاشو کشیده.
چون همون دوستش بهش گفته کلاهت مال من مال تو نیست پسرم گریه گریه که پوریا میگه کلاه من واسه اون !واسه اون نیست الکی گریه میکنه تو خونه باهاش حرف میزنم در مورد کاراش یا مثلا امروز مربیش داشت باهاش حرف میزد چون میدونه کارش اشتباه همش بلند با اخم میگفت به من کاری نداشته باشید به من یا باباشم تو خونه وقتی توبیخش میکنیم همینو میگه همش که با من کاری نداشته باشید چیکار کنم
الان مثلا میخواست منو بکشه همچین لومو فشار داد که هنوزم درد میکنه منم خودمو زدم به مردن دوید رفت از یخچال اب اورد که بریزه رو من منم زود پاشدم که ببینه زندم نریزه یه دفعه بهم پاشید اب یخ رو و بقیه بطریرم ریخت رو زمین منم انداختمش تو اتاق
تا میخوام دو کلمه باهاش حرف بزنم این کارهارو میکنه الانم تو اتاق داره به خودش میگه من بدم بدم بدم یا میگه بدجنس نادون هر چی هم بهش میگم تو خوبی فقط کارات که بده داد میزنه نه.
الانم اومده به من میگه ببخشید منکه تو رو بخشیدم تو هم منو ببخش بهش گفتم تو گلومو فشار دادی هنوز درد میکنه میگه اخه میخواستم بکشمت تمام دستمو چنگ انداخته داره میسوزه همش میگه لطفا منو ببخش از قصد خفت نکردم
بخدا نمیدونم چجوری باهاش رفتارکنم هر چقدرم صبوری کنم فایده نداره اینا فقط صبر ایوب میخوان
خسته شدم از اینکه همش کارهای اشتباه میکنه وبعدش پدر مارو در میاره تا ببخشیمش!!!!!!!