2777
2789
عنوان

مینیمالیست شدن یعنی چی؟

| مشاهده متن کامل بحث + 1738766 بازدید | 44705 پست

سلام.خروجی امروز چند تا لباس‌های دخترم که دیگه کهنه شده بود ونیاز به لباس جدید داشت چند تا پارچه نخی خنک از مامان خدا بیامرزم  داشتم امروز برای دخترم لباس دوختم البته الان تمام بدنم درد میکنه سرما خوردم رفتم زیر پتو همسرم و بچه ها هم رفتن مسجد

لطفا برای آمرزش روح مادرم یه صلوات بفرستید .ممنون

گزارش پاکسازی       روز سوم:


۱و۲.دو عدد دیس چینی گل سرخی🌹🌹🌹 کادو اوایل ازدواجم که هیچ ظرف گل سرخی دیگه ندارم که بهش بخوره گذاشتم کنار که اگه بشه بفروشم، نشد می برم واسه کسی که داره ازش (دوستان قیمت پیشنهادی تون چقدره؟)🍽 🍽

۳.ظرف نبات

۴و۵و۶.سه عدد اسپری خالی بلااستفاده

۷.تخته سینک که این همه سال بلااستفاده زیر سینک نگهش داشته بودم فقط جابجا و تمیز کردنش بود واسم.دیگه زرد شده بود!🤦🏻‍♀️

۸.جارو نپتون به درد نخور

۹و۱۰و۱۱.سه تکه ظرف یکبار مصرف و پلاسکو

۱۲.دمپایی کهنه

۱۳.توپ داغون پسرم(یواشکی😅)

۱۴.یه تعداد نایلون بلااستفاده کثیف

۱۵.سبد شکسته لباس که آیتم های بالا رو گذاشتم توش که پر شد با هم بدم بازیافت🗑

۱۶.یکم برنج هندی که مصرف نمی کنیم...

۱۷.یه جعبه بيسکوئيت که بچه هام دوست نداشتند...

۱۸.یه شیشه آبخوری که درش خیلی سفت بود و حواست نبود ناخن از ته میرفت به فنا😣... اینا رفتن خروجی

امروز کانتر آشپزخونه رو مرتب کردم و...

۱۹.ژلاتین تاریخ گذشته...

۲۰.ته مانده خوراکی خشک مونده... رو انداختم دور

۲۱.چند تا ادویه و قند و شکر بسته بندی از رستوران و هتل بود بسته بندی کردم گذاشتم تو ماشین برای مواقع لزوم خیلی به درد بخورن

۲۲.چند تا شیشه خالی

۲۳.ظرف شیشه ای کوچیک

۲۴.دستمال های نظافت کثیف

۲۵.یه سرم و تعدادی سرنگ که خدا رو شکر استفاده نشده بود گذاشتم تحویل بدم

۲۶.یه پاپیتال تو شیشه بود که خشک شده بود

۲۷.دو تا گاز استریل تاریخ گذشته که خدا رو شکر استفاده نشده بود گذاشتم یه چیزی باهاش پاک کنم بندازم دور

۲۸.یه تعداد زیادی نایلون از خریدام داشتم گذاشتم بدم به کسی که استفاده داره


پ.ن: کانتر آشپزخونه که جای خشکبار و حبوباته، کابینت ظروف چینی و آرکوپال و پیرکس و کریستال، سه تا کشو آشپزخونه، کابینت زیر سینک ظرفشویی، کابینت پلاسکوها در همین راستا تمیز و مرتب شد😊

پ.ن۲: این آخری به زحمت خروجی پیدا می کردم.خسته بودم و حال رفتن سراغ قسمت های بعدی رو نداشتم😓

پ.ن۳: الان یه خسته خوشحالم😓😅😁

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

شادی جان فقط گزارش های دنت ها 😅👌🏻👌🏻راسی چقدر خوب که خوندن نماز قضا رو جزو مینیمال شدن میدونیواق ...

انشاا..که بخونیم تموم شه

عزیزم من مینیمال بودن به تمام ابعاد زندگیم تعمیم دادم.شما فکر کن من نماز قضا نداشته باشم خوب تو نامه اعمالم اگه خدا قبول کن این مورد حذف میشه.

شادی صدام کنید

سلام دوستای عزیزم .امیدوارم که حال همگی خوب باشه ....چنتا از پستهای دوستان رو راجبع شلوغی بعضی از خونه هارو که از نزدیک دیده بودن خوندم‌..خواستم منم راجبع خونه ی یکی از همسایه هامون اینجا بگم .کلا سه بار خونش رفتم .خونه اش یه خوابه است و فکر کنم متراژ خونه ش ۶۰متره شایدم کمتر.یه بچه ی۴ ساله داره .برای اولین باری که خونش رفتم نزدیک بود شاخ در بیارم .وختی درو برام باز کرد اصلا هنگ کردم .انگار وارد یه سمساری شدم .یه کمد بلند کنار در ورودی خونه ک‌از شدت و تلنبار شدن کلی وسیله و لباس درهاش باز بودن .فکرشو بکنید تموم درهای کمده از بالا تا پایین باز ..لباسها به طرز عجیبی اوایزن شده بودن ..کلی کیف جورواجور روی هم ...نزدیک بیست جفت کفش مال خودش و همسرش و پسرش همینجوری ولو همونجا ..حوله و کوله پشتی ووسایل بدمینتون و توپ و اصلا شما فکر کنین از همه نوع وسیله اونجا بود ...روبروی در ورودی هم سرویس بهداشتی که اونم برا خودش یه عالمی داشت ...جارو و تی و فرچه و بازم دمپایی های رنگارنگ و لنگه به لنگه .......خلاصه داخل پذییرایش هم یه دست مبل .مبلهاش خوب بودن یعنی جمع و جور راحتی بودن ...اما تی وی خیلللللی بزرگ که اصلا سایزش مناسب یه همچین پذیرایی نیست با یه میز تی وی خیلی بزرگ ...حالا فکرشو بکنید و تصور کنید روی میز تی وی با اطرافش همش اسباب بازیهای بزرگ وکوچیک از هر نوع اسباب بازیی نزدیک صدتا هم بیشتر 👉👉👉بعد یه ماشین شارژی بزرگ پسرش تو پذیرایی با یه دوچرخه ...بخدا قسم وختی خواستم بشینم داشتم تو ذهنم دنبال یه جا می‌گشتم یعنی اصلا جایی نبود بشینم ...یه میز جلو مبل ها پر روش وسیله .با یه لبتاپ ..و‌کلی وسایل عکاسی 🧐روی مبلهاهم بالشت و پتو قمقه ی آب پسرش با دفتر و مداد رنگی و ووووووو ....با این اوصاف یه جایی رو خودش سریع خالی کرد و من نشستم ....مثلا در عرض اوکی ثانیه توپ و طناب بازی و اینارو جمع کرد جلو شکمش برد انداخت تو اتاق و برگشت و گفت بفرمایید ببخشید که خونه بهم ریخته است ....منم گفتم نه مهم نیست راحت باش 😐🧐آها یادم رفت بگم تو همین پذیرایی کوچیک ،بین خود پذیرایی و اوپن اشپزخونش یه آکواریم خیلللللی بزرگ پراز ماهی‌های زینتی خوشگل و عجیب غریب ..خدایی ماهی ها خیلی از نوع‌های عجیب و فانتزی بودن 🤩عاشق ماهیها شدم .خلاصه بذارین کوتاه بگم چون منم دخترم کوچیکه و هی اینور اونور می‌ره منم گاه گاهی دنبالش میرفتم که چیزی روش نیفته یا بخودش آسیبی نزنه ...بعد رفت چایی بذاره و اینا 😐😞با یه سینی چایی اومد ،سینیه از اون گرونقیمتها با استکانها 😞اما متاسفانه چقد کثیف ...انگار سینی و استکانهارو پنج شش ماه بود نشسته ....من خیلی حالم بد شد یعنی بهم برخورد ...تو اون لحظه هم خیلی دلم چایی میخواست ...مجبوری چایی رو خوردم ...چون اولین بار این خانوم اومده بودن خونه ی ما میدونست من چقد چایی دوست دارم .متاسفانه همیشه هم پیشش میگفتم من عاشق چایی ام ...نمی‌دونستم قراره یه روز منو ببره خونش وبا استکانهای چرب و سیاهش چایی بهم بده ...نمی‌خوام کسی رو قضاوت کنم اما واقعا این خانم سنی نداره فقطم یه بچه داره نه مریضه خدارو شکر نه ناتوان ..نمیدونم چرا ایقد وسایل و سینکش کثیفه ....دخترمم همش کنجکاو اکواریومش شده بود هی میرفت کنارش منم مجبور بودم همش دنبالش باشم یه سنگ نمک خیلللی بزرگ گذاشته بود روی عسلی همونجا منم هی مواطب که نیفته رو دخترم ...براهمین ناخودآگاه چشمم که به داخل آشپزخونه افتاد فقط تو ذهنم گفتم یاااااا خدا 

👩‍❤️‍👨

تاهمسرم دخترم رو برده پارک بقیشو بگم 😂😂بعد خانمه همش می‌نالید که وقت کم میارم و نمیتونم به بچه و خونه م برسم وازاینحرفها ...دخترمم هی میدوید تو اشپزخونش منم خدا شاهده همش مجبوری میرفتم ...داخل سینک افتضاح پراز اسکاجهای چرب و سیاه و روشون فقط غذا بود .جالب این جاست ماشین ظرفشوییم داره ...چقد وسیله یا خدااااا ...روی اوپن اگه بخوام بگم شاید ۴تا سینی ..انواع شارژ رو سیم و تلفن و غیره شما فکر کنین هروسیله ای .....یه تراس کوچیک داشت 😐😐😐😐اصلا تراسه رو مخمه اینم یه عالمی داشت ..پرازگلدونهای شکسته و خراب ..حتی یکی از اون گلها سالم نبودن ..یه صندلی چوبی دونفره به زور چپونده بود تو تراس کلی دبه ترشی جورواجورو ...یه قفس آویز پرنده و دیش و اینااا.......

👩‍❤️‍👨

اینم بگم خانمه شغلش عکاسیه ....حالا شما فکرشو بکنید حتی یه بند انگشت از دیوار خونش جای بازو خالی نداره همش قاب عکس اووووووو نزدیک هزارتا ...همشم عکس خودشو و پسرو همسرش ......خلاصه دیگه با یه خونه ی ۶۰متری اینهمه وسیله آدم احساس میکرد تو یه قفس گیر افتاده خیلی دلگیرو منزجر کننده بود ....حالا یبار دیگه باز به زور منو کشوند خونش ...وای یا خدااااا اینبار اسراری دیگر برملا شد ....فقط میتونم بگم یا خدا از اتاقش 😱😱😱😱😱😱چون پنجره ی اتاقش باز بود یه گنجشک اومده بود داخل اتاق .دختر منم باز کنجکاو و گریه ک من گنجشک و می‌خوام ‌،خانمه هم دنبال گنجشکه کرده بود تو اتاق .....خلاصه برا همین تونستم اتاقشم ببینم ...یه تخت خواب 😱😱که روش پراز پتو و بالشت و ماشین و اسباب بازیهای جوراوجورو ...یه تشت بزرگ توپ ....یه کوه از لباس و یه پنکه ی زمینی و جاروبرقی و ...اتاقه جای سوزن انداختن نداشت .یه لوستر شیک تو اتاق اما کثیف ...البته مناسب اتاقه بود اما انگار سالها بود یه دستمال روش نکشیده بودن ...۸۹نه

👩‍❤️‍👨

خلاصه حموم و دستشویی باز پرازوسیله 😱😱😱موندم چجوری میرن حموم .همش میناله جا ندارم جاندارم .بچه ها بقیشو بعدا میگم ببخشین دخترم و همسرم برگشتن ....اما آخرش فهمیدم مشکل زنه خسیسیه ....فقط خساست باعث شده بود که خونش به ی همچین شکلی دربیاد

👩‍❤️‍👨

یه کم درد ودل:

من تو زندگی مشترکم چیزای کوچیک وبزرگ زیادی از همسرم خواستم بعضی ها براورده کرده بعضی ها نکرده یا توانش نداشته یا توانش داشته ولی با معیارهای اون متفاوت بوده پس انجام نداده فراز ونشیب ام زیاد داشتیم ولی امروز واقعا واقعا تنها چیزی که ازش می خوام همین مینیمال بودن ورعایت نظم

چون از مجردی برام مهم بود ولی لا به لای مراسم عروسی جهیزیه شغلم روند درمان نازایی ام گاهی کمرنگ می شد گم نمی شد هیچ وقت.یادمه سر جهیزیه همش می گفتم مامان این نمی خوام اون نمی خوام دوره عقد می رفتیم خرید همش به همسرم می گفتم مانتو نمی خوام شلوار نمی خوام ناگفته نماند بد عادت نشد وهنوزم برام بهترین ها در حد توانش می خره.

ولی نمی شد جدی بهش توجه کنم برای همین گاهی خرید غیر ضروری داشتم الان که تو ۳۵ سالگی یه کم اروم گرفتم بیشتر دارم به خودم رجوع می کنم واینکه تو این ۳۵ سال کی بودم وچیکار کردم چی دلم می خواد چی دلم نمی خواد شاخه وبرگ اضافه خواسته هام چیدم ودر این بخش زندگیم این نظم وخلوتی برام در الویت قطعی

شادی صدام کنید
یه کم درد ودل:من تو زندگی مشترکم چیزای کوچیک وبزرگ زیادی از همسرم خواستم بعضی ها براورده کرده بعضی ه ...

الان اگه همسرم بهم بگه چی از من می خوای فقط اینکه به این خواسته ام توجه وهمکاری کنه

لیلی دیلی هم فارغ از شخصیت وبلاگر بودنش تاثیر زیادی در من داشت حتی اون بخش که برای تماس های روزانه اش یه نمودار کشیده بود من همیشه براش انرژی مثبت می فرستم چون درفضایی که عمده فعالیت ها در خواستن لیلی شجاعت به خرج داد وگفت اروم این هم خواستن داشتن لازم نیست

وسالهاست چایی تو یه لیوان دسته دار ساده می خوره لیلی چیزی که من می خواستم رو به روی من قرار داد ومسیرم روشن کرد.

مینیمال بودن برای من ابعاد خیلی گسترده ای داره امروز جایی مهمان بودم نگم حرف از کجا اومد به کجا که نرسید ولی روح مینیمال من داره تمرین می کنه این حرفها با خودش یدک نکشه که شفاف وزلال باشه 

شادی صدام کنید
الان اگه همسرم بهم بگه چی از من می خوای فقط اینکه به این خواسته ام توجه وهمکاری کنهلیلی دیلی هم فارغ ...

دلم یه سبکی وفراغ بال بودن به معنی واقعی کلمه می خواد یه جور رها شدن از تمام دلبستگی های دست وپا گیر درعین حال زنده بودن زندگی کردن.دلم ارامش وسادگی و نظم می خواد.

وبگم الان که وقتم ازادتره فرصت دارم یه کم به خواسته ام رسیدگی کنم.تو استایل مینیمال،تو بعضی معاشرت ها

قطعا تو لوازم خونه،تو انجام دادن مسولیت هام که باید تیک بخوره وانجام بشه وشاید موارد دیگه ای که الان حضور ذهن ندارم


شادی صدام کنید
ببخشید اون خانومه میدونس شما خونش میرین یا سرزده رفتین؟؟؟

بخدا قسم کاملا آماده و حاضر بودن و زنگ می‌زدند که منتظرم بیاین ...برا همین قسم خوردم که بدونین من کسی رو الکی قضاوت نمیکنم .کاملا سالم وقبراقم هس

👩‍❤️‍👨
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز