مینیمالیست شدن یعنی چی؟

خب امروز رفتم سراغ لوازم تحریر و جعبه یادگاری هام و خروجی ها شد

چند تا ماژیک و روان نویس

یه مقدار چسب اکلیلی که خشک شده بودن

یه ساعت

یه شمع برای تولد ۹ سالگیم😅

یه عکس کوچیک

یه گلسر بچگیم که کشش کنده شده بود

دوتا مداد 

یه اتود

یه مقدار نوک اتود که اصلا اتودی که بهش بخوره نداشتم

غیر از ماژیک و روان نویسا که میدم به برادرم بقیشون همه میرن بازیافت 

فقط اون سه تا آیتم آخر(مداد و اتود و نوک اتود) رو نمیدونم چیکارشون کنم چون نه خودم استفاده دارم نه میتونم ببخشمشون 

بازیافت هم نمیتونم بذارم چون هنوز میشه استفاده شون کرد و به نظرم اسرافه

الان تو جعبه لوازم تحریرم فقط خودکاره و سه تا بسته نوک اتود، دوتا اتود و یه پاک کن

البته خودکارا تعدادشون زیاده یکم و فکر کنم تا آخر عمرم دیگه نیازی نیست خودکار بخرم

عصرتون بخیر دوستان

خروجی های امروز؛ 

چندتا ظرف پلاستیکی سمنو و شکلات، بطری های نوشیدنی که فقط کافیه یکم حواسم نباشه جوری انباشتگی ایجاد میکنن که همه چی از دستم در میره 

لباس زیر بالاتنه 

مقداری برگ سیر چرخ شده از عید تو فریزر داشتم که دیگه طعم خوبی نداشت 

مقداری کلم داشتم که باهاش ترشی تخمیری درست کردم که جا تو یخچال باز شد. 

یه مقدار رسید و برگه های آزمایش که این مدت باید نگه می‌داشتم امروز با مقداری داروی تاریخ گذشته رفتن خروجی 

حدود 4سال پیش از این ظرف های ماکروفری برای ناهار همسرم خریده بودم و اون روز اونقدر درگیری ذهنی داشتم اصلا به برندش توجه نکرده بودم صرفا چون از لحاظ ظاهری شبیه اون برندی بود که همیشه ازش استفاده میکردم برش داشتم، یکی دوباری که همسرم غذاشو گرم کرد دیگه درش  خوب بسته نمیشد، از اون موقع تو کابینت بود امروز همه ی قرص و چسب زخم و.... ریختم توش و دوباره وارد چرخه ی مصرف شد. 

📌یادم میمونه موقعی که حالم خوش نیست و فکرم درگیره خرید نکنم چون اصلا حواسم به جزئیات نیست. 

منم سرویس چاقومو تو دیوار فروختم به‌جاش دوتا چاقوی بزرگ تیز خریدم.

خودم یک بسته 72 تایی مداد رنگی دارم و رنگهاش زیادن و راحت میشه جایگزین کنم براش... 

ولی از اینکه طرح ظاهریشون متفاوت باشه خوشش نمیاد... چند دست قبلیش رو از جای دیگه خریده بودم و اینجا همین مارک گیرم نیومد...و دو دست هم هدیه گیرش اومد.

معمولا هم رنگ قرمز و زرد تمام میشه.

فعلا یه دست کامل داره . تصمیم دارم دفعه بعدی دوازده تا از مدادهای خودم رو بهش بدم که کاملا یک مارک هستند و هربار یکیشون تمام شد از همین ست جایگزین کنم...

زنده باشه ❤️

امروز نوبت پنتری نبود کاملا یهویی رفتم سراغ اش

کف اش حسابی جارو کشیدم.دو تا طبقه مرتب کردم 

خروجی هم یه دبه زیتون که تهش یه کم مونده همسرم گفت می ریزه دور،چندتا تکه کارتن و مقداری کیسه.

حالا سه شنبه یه طبقه دیگه هم مرتب می کنم.

یه سبد بلند لیمون توش قالب هام ریخته بودم برای برداشتن هر قالب کل قالب ها باید می ریختم بیرون یه گاز تک شعله بزرگ داشتم ویه تخته جا مونده از نصب کابینت ها 

تخته گذاشتم روی گاز تک شعله مثل یه طبقه کابینت شد قالب هام چیدم روش دسترسی به تمام قالب هام راحت شد.

اون سبد بزرگ هم ظرف های فریزری ویخچال گذاشتم توش

سرویس اورانوس اون سایز متوسط وکوچیک گذاشتم تو سبد پیک نیک گذاشتم روی طبقه اول روش هم سبدهای بزرگتر بیمون وخرت وپرت های توش گذاشتم

جمع وجور مرتب شد

قبلا هم گفتم این سرویس اورانوس چندان برام کاربردی نبود

فقط ۴ تا آیتم از کل مجموعه اش استفاده می کنم.

چیدمان درست هم اصولی داره من هنوز دارم‌جای وسایل عوض می کنم واین عدم آگاهی من از جا گذاری درست وسایل نشون میده بگذریم چی می خواستم بگم یادم رفت. آهان با یه نگاه به کابینت هام دو سوم وسایل آشپزخونه من اضافیه.

وقسمت دردناکش این خودمم وسیله اصافه کردم مثلا دوتا دیس شیشه ای داشتم باز رفتم یکی خریدم بی نهایت کاسه آبگوشت خوری داشتم باز رفتم خریدم ۵ و۶ تا کاسه شیشه ای سالاد داشتم یه دونه هدیه گرفتم وشاید باورتون نشه مثل لباس که همه چی داری موقع پوشیدن هیچی نداری اون روز خواستم برای مهمونام بیسکوییت بذارم ظرف مناسب نداشتم.

دلیل اش این که درست واصولی خریده نشده

شادی جان چقد با جزئیات تعریف میکنی لذت میبرم انگار کنارتم رودر رو.

میتونم بپرسم چند سالتونه؟

مرسی عزیزم ۳۵ ساله ام

امروز نوبت پاکسازی کشوی لباس هام بود

خروجی 

تونیک بافت چون یقه اش باز بود مناسب نبود

 روسری 

یدونه لباس زیر پایین تنه

لباس بابامم که بهش فرصت داده بودم گذاشتم خروجی

هیدوا جان یه پنکه ای اومده که به گوشی وصل میشه و کار میکنه به نظرم وسیله ی مناسبی برای جایگزین کردن بادبزنه

یه زیر گلدونی که خیلی کثیف بود به قول لیلی دیلی اعلاشویی کردم گذاشتم زیر یکی از گلدونا.

یه قاشق کوچیک پلاستیکی گذاشتم خروجی.

امروز که پنتری مرتب می کردم مادرجان دوتا خرد کن دستی گذاشتند تو جهیزیه که اصلا اجازه خروج ام نمیدن گذاشتم بالاترین طبقه که هی نبینم حرص بخورم.

تازه مادرمم بذاره همسرم نمی ذاره.