مینیمالیست شدن یعنی چی؟

من روز مهمونی تا همه ظرفاقاشق چنگال‌ها رو نشورم جاشون نذارم اشغال هارو بیرون نمی‌ذارم . قاشق چنگال هارو هم موقع دسته بندی می‌شمارم 🤭

قاشق چنگال   ۲۴نفری 

کفگیر ملاقه ۹عدد 

قاشق خورشت ۵عدد

قاشق شربت ۱۲تا

قاشق مربا خوری ۶تا

کاردو چنگال ۱۸تا

چینی هم بشقاب ۳۶,نفری 

دیس ۶ تا 

سوپ خوری ۴تا 

مرغ خوری پیرکس ۷تا 

سالاد خوری ۳تا 

آرکوپال هم ۲۴نفری دارم برای وقتایی که مهمونم کمتره 😶😶😶

البته بشقاب های دم دستی که میشکنن تصمیم دارم از بشقاب های آرکوپال بردارم. 

دقیقا الان مراسم پدرشوهرم که شده بود همه ی ظرفای توکابینت اومدن سرسفره...یاوقتی معمون اومدبرام هیچ پتووبالشتی نموندن تو کمددیواری...

دقیقا من نوشتم وسطا پاک کردم🤣🤣🤣🤣

خیلی مرتب❤️😍

یاخداااااا

من بیرون دادم برام تیزش کردن خیلی تیز شده 

جنس ظروف دم دستیتون چی هست؟

سلامی دوباره به دوستان عزیز مینیمالم .متاسفانه من وختی می‌خوام تایپ کنم یا گوشیمو دستم بگیرم دخترم سریع میاد گوشیو ازدستم می‌بره و کلی هم جیغ و داد می‌کشه یعنی بیا و با من بازی کن ...الان هم خوابه که میتونم تایپ کنم 🤭خلاصه داشتم از خونه ی فروشگاهی خاله ام براتون میگفتم.و ادامه ی این ماجرا 🥴از یکطرف وختی این همه انباشتگی و زباله و وسایل اضافه رو که می‌دیدم خوشحال میشدم و میگفتم اینا خوراک منن برای دور انداختن  🤣از یه طرفم حرصم گرفته بود از اینهمه بی تفاوتی و خریدهای هیجانی خاله و دختراش .....یه گوشه از اتاقشون قشنگ حال و هوای ماه محرم و هییت ها رو داشت ...شما فکر کنین نزدیک ۱۲دسته وسایل زنجیر زنی و یکسری طبل های متوسط مخصوص ماه محرم و همون پیشونی بندهایی که با نام معصومین طراحی شدن همون گوشه از اتاق ولوو بودن ...دیگه نه داخل کارتونی نه جعبه ای هیچی ..گفتم خاله اینا برا چی اینجان .گفت این وختی نوه اش میاد اینجا با همینا بازی می‌کنه 🙄😐بالای طاقچشون یه گونی دارو و چسب زخم ...سه تا یخچال ...یکی از یخچالها داخل اتاق فقط مخصوص بستنی و فالوده اینا 🙄🙄🙄🙄ببین من میگم تعریف نکنم همش ناامید میشم میگم شما نمیتونین یه همچین خونه ای رو تصور کنین ...امابازم حرصم میگیره میگم نه بذار بگم تا دوستان بدونند واقعا تو قرن ۲۲هم یه همچین خونه ای وجود داره 😤😤😤داخل کشوهای کابینتاشون فقط من آدمیزاد نبودم ..شما فکر کنین هر وسیله ای اون تو بود 👉دقت کنین چی گفتماااا هرچیزی 😤😤😤😤یه اتاق دیگشون ینی راحت شتر با بارش کم میشد .از همون چوب لباسیهای اداری دوتا ایقد لباسم روشون آویزون شده بود که چوب لباسیا انگار داد میزدن یکی بیاد و مارو نجات بده 😤دوتا بوفه یکی تو هال و یکی تو اتاق پر از اشغال و ظرفهای عهد بوقی .یعنی خدا شاهده مال عهد بوق .ساعت دیواری ۴تا داشتن .یکسری وسایل تزیینی عهد بوقی و دوتا حیوان  خشک شده ی بدبخت که هی منو میترسوندن 😢یکیشون یه عقاب خشک شده بود خیلی ترسناک بود یکیشونم انگار قوچ بود که خشکش کرده بودن و اینا برای دکوری اون حیوونهای بدبخت بخت برگشته رو به معرض نمایش گذاشته بودن 🙄🙄🙄نمیدونم دوستان از اون حیوونهای خشک شده دیدن یا نه ؟؟اما من خیلی ازشون ترسیدم 😢😢

لباسهای داخل کمدها و کشوها در حد انفجار و بیرون زده بودن .مثل سه شنبه بازارها که کوهی از لباس میارن برای فروش دقیقا مثل همونا...لباسهای بچگی دختراش تا سنی که ازدواج کرده بودند و رفتن ...اینو دیگه نمی‌تونستم هضم کنم 😤داخل حمامشون سه تا تشت بود 😳گفتم چرا سه تا تشت تو حمومه خیلی جا گرفتنااا .خالم گفتش تو حمومن جای مارو که تنگ نکردن 🙄😐بذار باشن یه روزی بدرد میخورن 😳شما فکر کنین نزدیک ۱۴تا شامپو داخل حموم بود و اینا کلا سه نفرن ...شما فکر کنین من شاید بالای ۸تا مسواک دیدم اما اینا سه نفرن ..🥴🤔

دوتا تلویزیون داشتن یکی تو اتاق اصلا کسی استفاده نمیکرد یکی هم تو هال و پذیرایشوت ....بعدبگین چکار کرده بودن کل مبلاشونو با محافظ مبل پوشونده بودن اونم رنگا و رنگ حالم بهم خورد خدایی از این حجم بی تفاوتی و بی سلیقگی ....من کلا مخالف رویه و محافظ اینام‌....سرتاسر کابینتاشون از اینور تا اونور بالاشون درحدافتجار وسیله و خراز مراز...یه دست میز و صندلی ناهار خوری تو هال یه دست تو آشپزخونه ....خونشون ویلایی و بزرگه ...سه تا اتاق داشتن ..اما این خونه پر از زباله های رنگا ورنگ....من به این حجم از وسیله میگم زباله .....آها دوتا لباسشوییم داشتن ...همه مدل های گرون گرون اما وسط اینهمه خرد وپرت هیچ نمای جالبی نداشتن ...دختر خالم سه تا گوشی داشت .خاله ام دوتا و شوهرش دوتا 😐بعد رو کانتر آشپزخونه 🤔🤔🤔اگه بخوام رو کانتر آشپزخونه رو براتون به تصویر بکشم یعنی بخدا قسم باید بیست صفحه راحت در مورد وسایلای روش بنویسم.اما چه کنم که ناشو ندارم بگم .خلاصه شما یه خونه ی عجیب رو تصور کنین و گوش بسپارین به من گیر افتاده وسط اون خونه ی فروشگاهی .تا اومدم دست به چیزی بزنم و حرکتی کنم خاله گفت نههه مادرت بهم زنگ زده و برام گفته که چی تو سرته و میخوای خونمو داغون و زیرو کنی ...قشنگ مادرم منو فروخته بود 🥴🥴خاله شروع کرد به ارشاد من و گفت فرشته جون چرا اینجوری شدی چرا هرچیزی و میبینی پرت میزنی چرا اسراف می‌کنی 😳😳😳🙄گفتم اینچیزارو کی گفته بهت ؟گفت مادرت برام تعریف کرده 🥴🥴🥴🥴

عکساتون عالی بود

واقعا مینیمال هستید

من برای کره و پنیر استفاده دارم

چون چاقو میوه خوری رو بنظرم جالب نیست برای صبحانه بیارم

من چند وقت پیش گذاشتمشون خروجی اصلااااا به درد نمیخورن نمیشه باهاشون یه میوه پوست کند نمیدونم جرا اینا رو درست کردن وقتی کلاااا به درد نمیخورن

وای هم خیلی حرص خوردم وهم گفتنت یه جوری بود که کلی خندیدم عزیزم معلومه زیاد حرص خوردی و نتونستی اونجا رو پاکسازی کنی آرزومه منو ببرن تو همچین خونه ای بگن هر طور دوست داری پاکسازیش کن 😍