در کتاب شور سادگی نویسنده و همسرش هر دو به ساده زیستی روی آوردن
ولی یجایی از داستان میبینن سه تا گلدان توی اتاق خوابشون هست که گلهای از اول ازدواج تا روزی که تصمیم به ساده زیستی گرفتن توی گلدان ها گذاشتن و هیچکدوم دل ندارن گلها رو دور بریزن
نویسنده میاد گلدان ها رو با گلهاشون بسیار مرتب میذاره توی کارتن و میبره به انبار
میبینه همسرش اصلا سراغ گلدان ها رو نمیگیره و بعد چند روز خودش هم دیگه مثل قبل به گلدان ها وابسته نیست
دوماه میگذره و گلدان ها رو از انبار برمیگردونه سرجاشون
از همسرش میپرسه بنظرت این گلدان ها رو به کسی هدیه بدهیم همسرش میگه نه من اینها رو خیلی دوست دارم
اونجاست که به همسرش میگه گلدان ها دو ماه توی انبار بودن و همسرش بسیار متعجب میشه
بعد از اون داستان میان یه بازی راه میندازن هرکسی که بیرون از خانه یا سرکار بود اون یکی یسری چیزها رو میذاشتم توی انبار
و قانون بازی این بود اگر حدس نزنن چی سرجاش نیست پس اون وسیله باید خروجی باشه
از نظر روانی هم این حرکت ترس از دست دادن چیزی و نگرانی از کمبود رو کاهش میده