خروجی امروزم
امروز باز رفتم خونه مامانم😁
آخی داداشم چقدر خوشحال شد،گفت خواهر کجایی،این خلوت کردنای اتاقم چقدر راحتم کرده.اصلا فکرمو باز کرده!😍
خلاصه که باز افتادیم به جون زیرزمین،اندازه یه ساک بزرگ، لباسی که دیگه لازم نداشت پاکسازی کردیم.یه شلوارش همونجا رفت تو آشغالی
بقیه رو اوردم خونه و ریختم تو ماشین لباسشویی تا فردا خشک بشه و هماهنگ کردم بیان ببرن.
یه سینی استیل هم بلااستفاده و کهنه بود اونم رفت خروجی.
بقیه کلی کاغذو کارتون پاره بود،یه کیسه زباله جمع شد گذاشتیم آشغالی.
تو خونه خودمون یه کاسه کوچیک سالاد خوری از دستم افتاد و ترک برداشت رفت تو سطل آشغال.یه پیراهن پسربزرگمم تو مدرسه رنگ روش ریخته بود،گذاشتم برای تمیز کردن پله ها که بعدش انداختم تو سطل آشغال.
ورودی خاصی نداشتیم به جز خریدهای خوراکی که همسرم تو بعضی موارد زیاد میگیره و این منو کلافه میکنه مثل هندونه های بزرگ.نه میذاره بدم به کسی نه میتونیم انقدر رو خودمون بخوریم که خراب نشه در صورتی که اینو اشتباه میدونم برای خراب و دور ریخته نشدنش مجبور باشیم خودمونو با خوردن اون چیز از بین ببریم!!!
یه جا تو یه مستند دیدم که میوه رو تو پارک و جاهای تفریحی به صورت قاچ شده و یا تو ظرفهای کوچیک و البته بهداشتی میفرشن.باخودم گفتم کاش اینجاهم همینطور بود به جای هله هوله یه قاچ یا دوقاچ هندونه یا خیار میگرفتی میخوردی و تمام😁