جونم واستون بگه که من شاغلم و خیلی وقت کمی رو تو خونه هستم اما از اول ازدواج هیچ کنترلی روی ورودی ها نداشتم و هر چی خوشم میومده خریدم
اما از دو سه ماه پیش بود که شروع کردم به پاک سازی.
اول هم از آشپزخونه شروع شد. تمام ظروفه نصفه و نیمه و لب پر شده و ... رفت خروجی
یه بخاری و یه پنکه اضافه داشتم هدیه دادم به یه مدرسه تو منطقه محروم
بعد با همسر رفتیم سراغ کمد لباسامون و تمام لباسهایی که دیگه مناسب نبود یا به هر دلیلی چندین سال نپوشیده بودیم جمع کردیم و رفت خروجی
آخر سر هم سراغ کتابخونه رفتیم و کتابهایی که دیگه نمیخواستیم رو بردیم و فروختیم به یه کتابفروشی دست دوم