ممنون سارا جان،خانوما برای منم دعا کنین خواهش میکنم
منم پسرمو کارگاه مادر و کودک میبرم شوهرم اگه خونه باشه کم و بیش کمک میکنه ولی تقریبا اصلا نیست دیگه باید سعی کرد یه جوری گذروند
اولیل که میذاشتمش مهد میومدم خونه نمیدونستم میخوام چیکار کنم سردرگم میشدم استراحت یا یه چای راحت بخورم یا با ارامش فیلم ببینمیا لم بدم یا با حوصله کارای خونه رو بکنم و ....!!!!!!
اما خداییش چی در اومد، خانمی شده واسه خودش. خستگی ام در میره الان بزارین مهد بعد دو سال برای هر دوتون خوبه
درس میشه نیناجون.البته بگم ها پسر من خیلی خوش اخلاقه زیاد اذیتم نمیکنه. شوهرمم بدک نیس فقط دردم دوری از خانوادمه
ناناز من روز اول که گذاشتمش مهد یه دل سیر خونه رو شستم افتادم جون خونه
شوهر منم کارش خیلی زیاده بنده خدا وگرنه هر وقت میتونست دریغ نمیکرد از کمک ولی بیشتر نمی تونه از کارش بزنه
منم تنهام پسرم ده روزش بود اومدم خونه خودم تازه شوهرمم شب کاری میده ولی زود مستقل و تجربه خوبی خوبی الانم ب پسرم دارم دوچرخه سواری میکنیم من برا خودم تلخش نکذدم هرروز با کالاسکه بیرونیم پارکو بازار کلیم پیاده روی از الانم ک سرده تو خونه باهاش بازی میکنم باید بگذره تیگه سخت نگیر
دخترم خیلی ماهه،فداش شم،ولی شوهرم کمکم.که نمیکنه بماند،همش میره رو.اعصابم،بعد رز دنیا اومدن دخترم،اوضاعمون خیلی بد شده
به خاطر همین تنهایی و خستگی هایی که هنوز توی تنم انگار مونده نمیتونم برای بچه ی دوم تصمیم بگیرم
دوستان. منکه دیگه کاملا دیوانه شدم , دخترم دوسالشه دوقلو پسر چهارماهه دارم , شدیدا کولیکی و بددددد خواب و نا آروم
آره عزیزم هرچی بزرگتر میشن راحتتر میشه. خداروشکر تا همینجا دوام آوردیم ازین به بعدم میتونیم.بالاخره خودمون قبول کردیم دیگه باید فکر سختیشو هم میکردیم
منم مثل تو ناناز حس میکنم بچه دوم بیاد دیگه تموم میشم از خستگی
رویا خدابهت صبر بده خیلی سخته
مامانم نزدیکمه ولی بنده خدا مشکلات خودشو داره
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز