2777
2789
عنوان

متولدین خرداد 89

| مشاهده متن کامل بحث + 1150448 بازدید | 24572 پست
در برخورد با بچه ها از موارد زیر باید دوری کرد: 1) اتهام زدن و سرزنش کردن.... بازم که دیوار رو خط خطی کردی کی می خوای دست از این کارا برداری؟ 2) بد و بیراه گفتن...................باز کفشات رو اشتباه پوشیدی؟ خیلی دست و پا چلفتی هستی. 3) تهدید کردن.............اگه همین الان آدامس رو نندازی خودم دهنتو باز می کنم درش میارم. 4) فرمانها.............کمکم کن بسته ها رو بذارم توی کمد زود باش 5) وعظ و خطابه ........یه بچه خوب هیچوقت مامان و باباش رو که اینهمه براش زحمت میکشن اذیت نمیکه تو دیگه بزرگ شدی باید به مامان کمک کنی نه اینکه زحمتش رو زیاد تر کنی...... 6) اخطار ........ اونجا نرو میخوای بیفتی؟ 7) مقایسه کردن ........ چرا سعی نمی کنی مثل خواهرت لباسات رو تمیز نگه داری. 8) ریشخند کردن........با این لباس می خوای بیای مهمونی؟ همه بهت می خندن. 9) پیشگویی کردن.......این کارت خودخواهیه اینجوری هیچ دوستی برات باقی نمی مونه... با خوندن هر یک از مثالهای بالا خودتون رو جای اون بچه ای که اون عبارت رو شنیده بذارید و بینید چقدر حسی بدی به اون بچه دست میده. منبع: به بچه ها گفتن از بچه ها شنیدن
سلام دوستای عزیز اعظم تپل هستم از قزوین با اینکه روزه نمیگیرم حسابی سحری و افطاری میخورم که از کیفش محروم نشم روزه نمازای شما هم قبول باشه ایشالا بدبخت شدم در حد تیم ملی یادتون هست که گفتم ثنا مستجاب الدعوه هست؟ این بچه هم کار دعاهای همیشونه نه .... دیروز میگه مامان بیا از خدا بخوایم 5 تا بچه بهمون بده حتما میخواید بدونید سرم رو کوبیدم به دیوار یا نه؟ خودتون چی فکر میکنید؟

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

همه پستها رو میخونم ولی نمیدونم چرا حس جواب دادن تک تک نیست. وبلاگ و عکسای ثنا رو هم خیلی تنبل شدم و حتی خیلی وقته روی دی وی دی رایت نکردمشون. خدا حفظشون کنه. دیگه تپلی و تنبلیه دیگه چی کنیم
سلام به همه دوستای گل منم ماه رمضان رو به همتون تبریک میگم...امیدوارم نماز و روزه هاتون قبول باشه....... نازی حست رو می فهمم که از کم نشدن ساعت کاری ناراحتی ولی باز میدونید که برای همه اینجوریه.......ولی من اون زمانی که کار می کردم ناراحتیم از این بود که ماها چون شرکت خصوصی کار می کردیم اصلا به این قوانین اهمیتی نمیدادن و اون زمان هم اغل روزه نمی گرفتند و خوب براشون مهم نبود....ولی واقعا سر کار رفتن و روزه گرفتن کار خیلی سختیه....به قول لیلا تر و خشک هم باهم می سوزند بری عکسها هم نگران نباش...حسابی وقت داری که سر فرصت با همسری دعوا کنی .....هاهاها...ولی از شوخی گذشته میفهمم چی میگی همیشه سر انتخاب عکسها اختلاف هست بین مامان و بابا...... تازه الان که من نتونستم از هستی و کیمیا زیاد عکس بگیرم...اون وقت دفعه های دیگه چی میشه....هاهاها...در اولین فرصت باید یه سری وسایل و لوازم برای عکاسی بهتر از بچه ها جور کنم که بعدش حتما خبرتون می کنم که هماهنگ کنیم برای عکاسی ازشون لیلا منم امیدوارم مشکل خاصی نباشه یا هرچی هست زودتر رفع بشه...حرف زدن با مشاور هم مسلما خیالت رو راحت می کنه....عکسها رو هم برات ایمیل کردم برای استخر هم حسابی پایه ام.... بهی اینجوری که فهمیدم درگیر تولد بیتا بودی....خوشحالم که تموم شده و خوب برگذار شده..ما منتظر عکسهاش هستیم....راستی وبلاگ بیتا با رمز قبلی برای من باز نمیشه....اگر ممکنه رمز رو برام بفرست مطلبت هم خیلی خوب بود ولی خدایی عمل کردن بهش سخته و ادم خیلی وقتا یادش میره مخصوصا وقتی عصبانی میشه....نه؟ این تبلیغ های الکی برای بچه دار شدن در حالی که هیچ تسهیلاتی برای زنان شاغل در نظر نمی گیرن فقط برای جوون کردن میانگین سنی جامعه است که داره رو به پیر شدن میره و در واقع به نفع خودشونه نه مردم با این گرونی و تورم و مشکلاتی که همه دارن....... اعظم تپلی خیلی خندیدم که به خودت گفتی تپلی و حال نداری پستها رو جواب بدی....از لاغر کردن ثنا هم که هی می بریش حموم کلی خندیدم.....واقعا که حس خوبیه تو این هوای فوق العاده گرم ادم هی بره دوش بگیره..... سحری و افطاری هم نوش جان که حسابی مزه میده مامان کامی سلام علیکم منیره بابا بیا از خودت خبر بده فریبا تو هم خیلی کم پیدا شدی دختر رکسانا خوشحال شدم حال پدرت بهتر شده سایه تو هم خیلی کم پیدا شدی...بیا از نیکا و کیان بیشتر برامون بگو....
سلامممممم دخترا امیدوارم همگی خوب وخوش باشین بهی جون ممنون .امروز با مشاور مهدش حرف زدم و نظرش این بود که احتمالا ما برای ترس هاش بهش پاداش دادیم..یعنی در ازای ترس یه توجه یا پاداش دیگه ای از ما دریافت کرده که باعث میشه بازم این کارو تکرار کنه... راستی کلاسشو هم عوض کردم ...گفتم شاید از محیط قبلی خسته شده و برای کسل کننده شده...بردمش رنگین کمان که تو حوضه زبان و اموزش در قالب بازی خیلی معروف هستش...رزرو کرده بودم از قبل که برای عصر اسمش در اومد ولی من صبح میخواستم...فهمیدم یه شعبه جدید زده که صبح هنوز جا داره...سریع رفتم و تو سطح کیمیا فقط یه نفر جا داشت ...منم دیدم کیمیا خوشش اومده از محیطش و خیلی بهتر از قبلیه اسمش رو نوشتم...اینجا صبح ها باید زودتر بریم...از 8.30 تا 1. سمیه جون ممنون عکسا رو همین الان تونستم ببینم..نمیدونم چرا تو موبایل همش باز نمیشد...تا اینکه تو لب تاپ ریختم و تونستم همه رو ببینم...قشنگ بودن دستت درد نکنه واقعا....حالا هنوز همسری ندیده تا ببینم کدوما رو میخوام...بهت خبر میدم زود منم خیلی دوست دارم یه بار دیگه با امادگی قبلی و به منظور عکسای قرار بذاریم و حسابی اذیتت کنیم ... استخر رو هم انشالله یه قرار ماه رمضونی میذاریم برای هفته اینده اگه همه پایه باشن اعظم تپلی کلی خندیدم به پستت....ای جانم ثنا که لاغرش کردی...و دعاش هم دیگه خیلی باحال بود...حالا سرت رو به دیوار نکوب..فزرند بیشتر زندگی شادتر...هاهاها
الهی مادرم را از ان کسانی قرار بده که آتش به انها خواهد گفت گذر کن همانا نور تو نور مرا خاموش کرد.بهشت به او خواهد گفت وارد شو که همانا دلتنگ تو بودم قبل از انکه حتی ببینمت...
مامان کامی سلام ...چه مختصر مفید نوشتی...
الهی مادرم را از ان کسانی قرار بده که آتش به انها خواهد گفت گذر کن همانا نور تو نور مرا خاموش کرد.بهشت به او خواهد گفت وارد شو که همانا دلتنگ تو بودم قبل از انکه حتی ببینمت...
سلام به همگی دلم حسابی تنگیده بود برای اینجا ولی همونطور که در جریانید سرم خیلی شلوغ بود از این به بعد بیشتر فرصت دارم خواهرم با نی نی کوچولوش رفتن منم این دو روزه رو به تمیزی خونه یه سری کارای دیگه گذروندم الانم اگه خدا بخواد یه بافتنی گرفتم دستم که نیمه کاره بود اگه خدا بخواد بتونم تمومش کنم خیلی عالی میشه بهی جون چقدر عالی که تولد بیتا رو بخوبی برگزار کردی یه عکس از تولدش برامون بذار در مورد نکاتی که گفتی دروغ چرا من از بعضی هاشون استفاده میکنم سمیه جون خودت که در جریان بودی گلم بابت عکس قشنگت دستت درد نکنه منم اگه شرایط جور باشه روز حنا بندون یا عروسی خ ش میخوام مزاحمت بشم برای عکاسی فعلا که هیچ کاری نکردم اولین فرصت باید یه وقت رنگ بگیرم که بدجوری سفید شدن اعظم گلی حق داری حموم تو هوای گرم مزه میده ولی سعی کن دوش اب سرد بگیری دیگه کم مونده اگه اشتباه نکنم شهریور بدنیا میاد ؟ برای وزنتم نگران نباش تو که سری پیش هم کلی کم کردی و حسابی باربی شدی نازی جون در مورد ساعت کار واقعا سخته من تو تایم دو ساعتی که نفسو کلاس میبرم و برمیگردونم رسما کم میارم برای خانوما سخت تر باید باشه چون بعد از کار هم باید وایسن تو اشپزخونه برای افطار و سحری حالا دیشب بیست و سی یه گزارش در این مورد داشت شاید دلشون به رحم بیاد همسری هم میگه تو اداره دم در نمازخونه یه روایت از پیامبر زدن که در ماه رمضان از ساعت کسب و کار کم کنید به ساعات عبادت بیافزایید لیلا جون این چیزایی که میگی بخاطر سنشونه همشون یه سری رفتارای خاص دارن نمونهشو دیدی که من روزی چند ساعت باید قاشق بدست خانوم دنبال کنم هر کاری میکنم نمی تونم بیخیال باشم بگم خورد خورد نخوردم نخورد میترسم قدش سوخت بشه یا کلا رفتارش نسبت به اونی که خواهرم اینجا بود فرق کرده الان تنهایی بازی میکنه در صورتی که تو اون چند وقت همش میگفت باید بشینین با من بازی کنین یا باید باهم سی دی ببینیم خیلی خوبه که از کلاسش انقدر راضی هستی منم میخوام یه سر بزنم به کانون پرورش فکری میگن کلاسای نقاشی و نمایش خلاق و قصه خوانی داره اگه بشه ببرمش ثبت نام کنم شاید کلاس باله دیگه ننویسم همیشه با بهونه میره
سلام سلام صدتا سلام به دخترای گل امیدوارم همتون خوب و خوش باشین لیلا جون چه خوب که کیمیا رو بردی پیش مشاور ،‌اینطوری خیالت راحت میشه ودیگه نگرانی نداری و به مرور میتونی عادتش رو تغییر بدی ولی همین که خیالت راحت باشه که مشکل دیگه ای نیست خیلی عالیه ، خیلی خوبه که از مهد جدیدش راضیه و با علاقه میره . ممنون که از رکسانا بهمون خبر دادی بهی جون واقعا باهات موافقم نمیدونم چرا اصلا شرایط خانمهای شاغل رو ملاحظه نمیکنن و بدون هیچ تسهیلاتی کلی انتظار افزایش جمعیت دارن ،‌تازه یه موضوع دیگه هم تو اداره ما پیچیده که از اول تیر کلا اضافه کاری از فیش حقوقی حذف میشه و دقیقا براساس کارکرد اضافه کار رد میشه و مثلا اون چند ساعتی که همیشه ثابت میدادن رو دیگه نمیدن البته اینطور نبود که نمونیم ولی خب مثلا با 40 ساعت بهمون 110 ساعت میدادن که دیگه ازاین ماه اونم نیست ،‌واقعا نمیدونم منظورشون از این همه سخت گیری چی میتونه باشه خوشحالم که تولد بیتا جون رو برگزار کردی ، تم دار بود یا نه ؟ عکس برامون بذار از تولد دخمل گلت مطلبی هم که گذاشته بودی خوب بود ممنون اعظم تپل خوبی؟ کار خوبی میکنی برای سحری بیدار میشی منم خیلی دوست دارم اون اوقات رو ... ماجرای لاغر کردن ثنا هم بامزه بود بابا خودت رو تپل میکنی بچه رو لاغر!!! ای جانم حالا چرا 5 تا بچه میخواد؟؟ بذار بچه دعاش رو بکنه چیکارش داری ! سمیه جون آره شرایط اون موقع شما هم سخت بوده حتما ،‌ خب واقعا تو این مملکت همیشه و همه جا تروخشک باهم میسوزن برای عکسها هم فکر کنم اون موقع همش رو چاپ کنیم دیگه ، پس منتظر خبرت هستیم دیگه استاد فریبا جون خدا از دهنت بشنوه والا اینا که هیچ درک و ملاحظه ای ندارن درسته یه سریها اصلا روزه هم نمیگیرن و این وسط فقط از کار درمیرن ولی خب بقیه چی پس؟ من 5 میرسم خونه تا 6 یا 7 میخوابم بعد پامیشم به کارام میرسم که اونم مدام هستی میگه مامان بیا باهم بازی کنیم! ‌رکسانا،‌منیره ،صنم ،‌مامان کامی امیدوارم شماها هم خوب و خوش باشین
سلام به همگی لیلا مشاور چه حرفهای خوبی زده....خدا رو شکر که مشکل خاصی نبوده و خیالت راحت شده....کلاس زبان جدید هم مبارک باشه....پس کلاسش هم نونوار شده و دیگه از یکنواختی درمیاد... برای عکسها هم لطف داری...واقعا با شرایط اون روز خوشحالم که دوست داشتی....برای انتخاب هم عجله نکن و سر فرصت بهم خبر بده......... نازی برای خستگی و ماه رمضون واقعا حق با توئه....برای اضافه کارها هم ناراحت شدم...به گمانم دولت جدید مثلا میخواد بگه خیلی قانون مداره..... فریبا خوب خدا رو شکر که سرت خلوت شده و میتونی استراحت کنی و اینجا بیشتر سر بزنی...بافتنی هم ایشالله زودی تموم بشه و حسابی خوشگل بشه خانم هنرمند....برای عکس هم خواهش می کنم کاری نکردم...می خواستم با اتیله سها رقابت کنم.....هاهاها...شوخی کردم ولی واقعا اون روز فقط دو تا شات از نفس گرفتم که وقتی دیدم یکیش خوب شده کلی خوشحال شدم.......برای عروسی خ ش هم من در خدمتت هستم..... صنم تو هم بیا از خودت خبر بده..امیدوارم همه چی خوب پیش رفته باشه
منم این روزها پدرم عمل رگ سینوس داشت که خدا رو شکر به خوبی تموم شد....بعد از اینکه از بیمارستان مرخص شد اومدم خونه مامان اینا که همزمان هم همسری فردا داره میره ماموریت و من حسابی در منزل پدری در حال استراحت و کیف کردن هستم......
زمانی که کودکان احساس درستی داشته باشند معمولا رفتار درستی نیز خواهند داشت. چگونه به کودک کمک کنیم تا احساسات و عواطف درستی بیابند؟ با پذیرفتن عواطفشان....ولی والدین معمولا عواطف کودکشان را نمی پذیرند. کودک:مادر خسته هستم مادر: تو خسته نیستی الان از خواب بیدار شدی کودک: (بلندتر) اما من خسته هستم مادر:نخیر تو خسته نیستی فقط کمی خواب آلودی. بیا لباستو بپوش کودک : (با شیون) نه من خسته هستم. کودک:اینجا خیلی گرمه مادر:هوا سرده، گرمکن ات را درنیار کودک: نه من گرممه مادر:گفتم که گرمکنت رو در نیار کودک: نه من گرممه این گفتگو ها نه تنها منجر به بحث و کشمکش می شود بلکه دایم به کودکمان می آموزیم که به جای اعتماد به نفس خود به ما اتکا کنند. به جای بحث کردن می توان گفت: با اینکه تازه از خواب پا شده ای احساس خستگی می کنی. من سردمه اما برای تو اینجا هواش گرمه. در مقابل خیلی از حرفای بچه ها جبهه می گیریم و احساساتشون رو انکار می کنیم مثلا: کودک: من دیگه این بچه رو که تازه به دنیا اومده دوست ندارم. جواب غلط: نه اینطور نیست تو این بچه رو دوست داری می دونم که این حرفا رو از ته دلت نمیزنی.(انکار احساسات) کودک: جشن تولد منو بی صر و صدا گرفتین جواب غلط: نه اینطور نیست برات بهترین کیک تولد و بستنی رو گرفتیم حالا که اینجور شد دیگه پشت گوشت رو دیدی تولد میبینی. کودک: عجب کار احمقانه ای کردم ! فقط به خاطر اینکه دو دقیقه سر کلاس ورزش دیر رسیدم معلم منو از تیم اخراج کرد. جواب غلط : دیگه نباید تو مدرسه از این کارای احمقانه بکنی تقصیر خودته باید سروقت اونجا حاضر میشدی. وقتی آشفته و عصبی هستیم یا به نوعی لطمه دیده ایم تنها چیزی که نمی خواهیم بشنویم پند و اندرز یا پاسخ های فیلسوفانه و روان شناسانه است. این برخوردها باعث می شود عصبی تر شویم. اظهار تاسف دیگران ما را متاسف می کند. سوال پیچ کردن موجب می شود حالت تدافعی به خود بگیریم و انکار احساساتم از جانب دیگران ما را از کوره به در می برد در این مواقع احتیاج است که کسی به حرفهایمان گوش دهد کسی دردهای درونیمان را بفهمد و در مورد آنچه ما را می آزارد صحبت کند. این امر باعث می شود از آشفتگی بیرون بیاییم و به تدریج مشکلات را حل کنیم. جریان برای کودک ما نیز همان گونه است. اگر آنها گوش مارا برای شنیدن حرفهایشان بیابند و جوابی از روی همدردی بشنوند بیشتر و بهتر رشد می کنند ولی همدردی برای ما آسان نیست و برای این کار احتیاج به آموزش و تمرین داریم. راهکارها برای اینکه به کودکان کمک کنیم احساساتشان را درک کنند: 1- با دقت تمام گوش دهید. 2- احساس آنان را با کلمه ای تصدیق کنید. "آه" "هوم" "صحیح" 3- احساسات کودکان را با عباراتی بیان کنید مثل: "حتما خیلی ناامیدکننده بود" یا "لابد خیلی دست پاچه شدی". 4- به طور خیالی آرزوهایشان را برآورده کنید مثل:"ای کاش من یه جادوگر بودم تا همین الان برایت بستنی میاوردم".
سلام و روز همگی به خیر اعظم من نمی دونستم حمام آدم رو لاغر می کنه. چه خوب که ثنا حمام رو دوست داره بیتا که فرار می کنه. 5 تابچه هم بد نیست مرخصی زایمان که زیاد شده اضافه کارامون هم که هی بیشتر میشه پوشک و غذای بچه هم که مفته سر کار هم ساعت ورزش و تفریح داریم خیلی هم با مادرا و باردارا همکاری می کنن مدیران محترم از پسش برمیایم حتما. نیروانا خوشحالم عمل بابات به خوبی انجام شده انشالا همیشه سلامت باشن. خونه پدری هم خوش بگذره جای آقای همسر هم خالی نباشه. حتما سورنا هم از موندن توی خونه بابابزرگ کلی لذت می بره.... عمل کردن به این توصیه ها هم در جایی که آدم عصبانیه واقعا سخته قبول دارم ولی شاید اگه تلاش کنیم موفق بشیم. رمز رو هم تغییر ندادم همونه بازم امتحان کن. نازی آره منم در مورد کم شدن اضافه کار شنیدم بعضی جاها هم اجرا شده فکر کنم برای اعظم اینا هم اجرا شده بود اگه اشتباه نکنم. واقعا انگار دیواری کوتاه تر از کارمندا پیدا نکردن ....البته برای ما اصلا سقف اضافه کار از اول 110 نبود 90 بود. لیلا جون البته بیتا هم اولا که مهد رفته بود اینجوری بود و خیلی طول کشید تا عادت کرد با بچه ها ارتباط برقرار کنه ولی کیمیا که اصلا اینجوری نبود به نظر خیلی مستقل می اومد. انشالا که با به کار بردن راهکارای مشاور مشکل بر طرف بشه.هر چی که هست مقطعیه و انشالا زود حل میشه. فریبا خدا قوت فکر کنم با رفتن خواهرت کمی سرت خلوت تر میشه. کمی استراحت میکیردی بعد بافتنی دست می گرفتی دختر عروسی هم پیشاپیش خوش بگذره....
سلام به همه دوستای گل بهی ممنون برای مطلبی که گذاشتی خیلی خیلی آموزنده بود....این از همون کتابیه که دفعه پیش مطلب گذاشته بودی درسته؟ برای پدر و همسر هم ممنونم....اره سورنا واقعا داره کیف می کنه و کیفش خیلی کامل تر بود اگر من نبودم...هاهاها.....حالا هیچ کاری هم بهش ندارم ولی اینجا رو بدون من خیلی بیشتر دوست داره...به باباش زنگ زده بود می گفت بیا مامان رو ببر من اینجا تنها باشم....هاهاهاها برای توصیه ها حق با توئه دونستن و تاکید همیشگی روش خیلی عالیه.... وبلاگ رو هم دوباره چک می کنم.....
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792