یه چیز بگم ... جای این سه کلمه
پسرم نوزاد بود. و میدونید چقدر آدم بچشو دوست داره... پسرم دست مادرم بود داشتن از خیابون رد میشدن . یهو یه ماشین به سرعت نزدیک شد... به خداوندی خدا فقط مادرم جلوی چشمم بود کشیدمشون سمت خودم ... تنها چیزی که اون لحظه تو ذهنم اومد این بود ( من با دو چشم خویشتن ... دیدم که جانم می رود)
مادرم یعنی جانم
الهی هیچکی داغ مادر نبینه