عزیزم گفتن بعد سه ماه بری.....
تازه بعد یه ماه میری سونو میشی و احتمالا بازم حداقل آزهای هورمونی بدی و....
خلاصه رفتن تا انتقال خودش کم کم یکی دو ماه زمان میبره.....
بعد سه ماه برو بعد مستقیم با خود دکتر صحبت کن و نظرتم بگو.....
ازش بخواه هر کاری لازمه انجام بده تا دیگه همچین اتفاقی نیفته.....
من عمل کردم،چون جنین قلب داشت و بزرگ بود خطرناک بود و نمیشد با دارو کنترل کرد،واسه همین اورژانسی عمل کردن،خودم هم احساس میکنم بیشتر صبر کنم بهتره،شایدم برم دکتر رو ببینم شاید یه چیزی گفت آروم تر شدم،خیلی ذهنم درگیره و پر از چرا و ترس از انتقال بعدی و استرس شدم،شاید برم ببینم کاری میخواد قبلش انجام بدم یا نه،البته همه ی اینا به شرط اینکه همسرم راضی شه میگه اصلا حرفش رو نزن،میگه بچه میخوایم چیکار؟میبینه من با هر دفعه انتقال بهم میریزم و منفی میشه حالم بد میشه و این دفعه هم خطر از بیخ گوشم گذشت میترسه،ولی میدونم چقدر بچه دوست داره،ذوقی که موقع گرفتن جواب آزمایش مثبت داشت از یادم نمیره
سلام به روی ماهت.....
خیلی خیلی خیلی ملا که عزیزم بدو به آز بده و زودیم به دکترت اطلاع بده.....
عزیزم من خودم خیلی دیرتر فهمیدم بارداری طبیعی مو یعنی وقتی فهمیدم که 6 هفته و 2-3 روزه بودم.....
من تقریبا میشه گفت بعد بیست روز تاخیر فهمیدم من چون قرص میخوردم انتظار پریودی نداشتم و با علائم شک کردم.....
فکر کنم شمام هفته بعد بری دیگه قلب تشکیل شده باشه....
آزمایش های هورمونی رو چرا باید تکرار کنم آنا جان؟من همه آزمایش های ایمنی و انعقادی و هورمونی رو انجام داده بودم،آخه بهم گفتن سه ماه دیگه روز دوم یا سوم سیکل اونجا باشم گفتم شاید بخواد سیکل انتقال رو شروع کنه
خودم هم ترجیح میدم برم یه بار با خود دکتر صحبت کنم،اگه نیاز هست قبلش دارویی مصرف کنم یا کاری انجام بدم بهم بگن،نمیخوام مشکلی پیش بیاد،دیگه ایشالله دفعه بعد میخوام مثبت شم و بمونه برام ایشالله
میفهمت به خدا.....
ببین اینجا همه یه جورایی منتظرن....
با تنهایی دارن این انتظار تلخ رو میگذرونن یا کنار عزیزشون.....
مطمئنم تو هم به زودي مامان باباتو خوشحال میکنی.....
عزیزم وقتی میبینی مامان بابات آنقدر شادی تو براشون مهمه پس سعی کن با کوچکترین چیزی شاد باشی.....
عزیزم داشتن همچین پدر و مادری خودش نعمت بزرگیه.....
خدا تو شکر کن......
برا تک تک داشته هات شکرگذار باش......
شکر نعمت نعمتت افزون کند عزیزم......
آنا جانم کلا انرژی مثبتی عزیزم درسته خیلی اینجا فعالیت نداشتم ولی تک و توک خوندمتون و دوست داشتم به اولین کسایی که می گفتم شماها باشید حتما امروز میرم یه آزمایش میدم دکترمم ظهر به بعد میان مطب حتما باهاشون تماس میگیرم
واقعیتش منم وقتی عقب افتاد به روی خودم نیاوردم اول گفتم برای کار و فعالیت بیش از حد که عقب افتاده بعد پیش خودم گفتم یائسه شدم
امروز از خواب پاشدم،گفتم به به میبینم که امروز بیحال نیستم مث روزای دیگه... یکم وسایل جمع کردم ...حالت تهوع و کسلی برگشت🙁😣😑 الان حال ندارم پاشم😕خودمو چشم کردم😁😁😁
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز