هانا من که هنوز فکر میکنم دارم خواب میبینم
همون یه دونه بی بی چک رو هم به زور گذاشتم.... با کلی خجالت از داداشم خواستم بره برام بخره.... همونو دستمال پیچ کردم گذاشتم تو جعبه اش یه گوشه چمدونم قایم کردم با خودم ببرم خونه😂😂😂
واااای هانا پس تو هم اینجوری ای؟؟؟ فک میکردم من زیادی استرسی ام....
والا اون دو هفته انتظار واسه جواب آزمایش در مقایسه با الان دوره خوشی من محسوب میشد
همش دستمو میذارم روی رحمم میگم خدایا یعنی میشه این تو یه انسان در حال شکل گیری باشه!! یعنی میشه قلب داشته باشه!!!! یعنی میشه یه روز این تو تکون بخوره!!!
همش خاطره های قبل یادم میاد.... با چه ذوقی شوهرمو به زور با خودم میبردم سونوگرافی خواهش میکردم اجازه بدن بیاد تو که قلبشو ببینه..... هی میگفتن قلب نداره.... باز دوباره ده روز دیگه
خدایا رحم کن... هم به من .... هم به اون شوهر بیچاره ام که این همه خرجم کرد یک کلمه هم به روم نیاورد😥