🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
تجربیات مامان نازی :
👈بیمارستان یا مرکز درمانی: بیمارستان مهر
👈دکتر معالج: اقای دکتر ملک اقصی
👈سن زن: ۲۹
👈مشکل زن: تنبلی تخمدان
👈مشکل مرد: کم تحرکی اسپرم
👈سابقه قبلی درمان: دو بار هیستروسکوپی.دو بار پانکچر.دو انتقال منفی. ۵ سال دارو درمانی
👈مدت ناباروری:۸ سال
👈داروهای مصرفی دوره آماده سازی قبل از عمل: ستروتاید.گونال.ویتامین e
و همسرم:
اول عمل واریکوسل گرید دو، دو سال پیش عمل کرد و سری آخر امپول هاش سی جی.ویتامین دی ۳ و کیوتن پلاس
👈پانکچر روز چندم پریودی: ۱۷
👈فاصله پانکچر و آی وی اف: ۶ ماه
👈تعداد فولیکول: ۹
👈تعداد تخمک: ۶
👈تعداد جنین: ۴
👈تعداد جنین انتقال داده شده:۲
👈 ضخامت آندومتر در هنگام انتقال: ۱۱
👈داروهای مصرفی بعد از عمل: کلگزان.آ اس آ.امپول پروژسترون. ویتامین دی. استرادیول
👈تعداد دفعات آی وی اف :۳
👈آیا از جنین فریز استفاده شده است؟بله
👈 آیا از روش های کمکی مانند هچینگ جنین،PRP، لنفوسیت تراپی، سِرُم IVIG ، انتقال با بیهوشی ، چسب جنین، آمپولGCSF ، خراش اندومتر، شستشوی رحم، لاپاراسکوپی، هیستروسکوپی و .... استفاده شده است؟سال گذشته در بیمارستان دی هیستروسکوپی شدم.
👈آزمایش اول روز چندم انتقال و میزان بتا: روز ۸ انتقال بی بی چک مثبت و هر روز پر رنگ تر میشد. روز ۱۱ بتا ۲۵۶
👈آزمایش دوم روز چندم انتقال و میزان بتا: روز ۱۷، ۱۰۸۰ بود
👈مراقبت های بعد از انتقال:هیچ. ساعت ۱۲ انتقالم بود ساعت دو و نیم پرواز داشتم که در مسیر پرواز یکی از موتورهای هواپیما آتش گرفت و به شدت تکان و عدم تعادل داشت.مجدد به تهران برگشت.تا ساعت ده شب در فرودگاه روی صندلی نشستیم.تا ساعت پرواز بعدی برسه. دوازده شب رسیدم خونه فردا صبحش مجبور شدم در مراسم تشیع دایی همسرم شرکت کنم ( چون کسی از انتقالم اطلاعی نداشت و هیچ بهانه ای مورد قبول نبود و من به شدت عصبی و مضطرب بودم به خاطر اتفاقات غیر منتظره) کلا تا سه روز استراحت اصلا نداشتم.سه روز بعد کمی استراحت کردم و مرخصی گرفتم.از توالت ایرانی استفاده کردم.
👈تغذیه قبل از انتقال: از سه ماه قبل فقط گرمیجات خوردم.شکمم را یک شب در میان بادکش کردم.هر شب با روغن سیاهدانه شکمم را ماساژ دادم.
👈تغذیه بعد از انتقال: معمولی
👈تعداد نی نی تو دل مامان: ۱ دونه😍
👈سونو چند روز بعد از انتقال برای مشاهده ساک حاملگی: ۳۰ روز بعد از انتقال
👈داروهای مکمل و تقویتی: فیمبیون.ویتامین د ۳
👈 هزینه ها : کلا نزدیک ۲۰ میلیون
👈 توضیحات لازم: من در این راه خیلی اضطراب و استرس کشیدم همسرم چندان حمایتی از نظر روحی و مالی نمیکرد خیلی در طول مسیر درمان تهدید و ناسزا میگفت چون دکتر جلو من گفته بود بیشتر مشکل از منه کلا عوض شده بود هر شب گریه میکردم. از ناچاری خودم را این دکتر و اون دکتر میکردم.خودم وام میگرفتم برای درمان و هزینه رفت و آمد خرج میکردم.توکل کردم به خدا و خودم را سپردم دست خودش.چون شهر ما کوچیکه نذاشتم کسی متوجه بشه چون حرف و حدیث و دخالت ها زیاد میشد و تنها و تنها دختر خاله ام که هم کلاس و همسن بودیم.در جریان کارم بود و این شرایطم را خیلی خیلی سخت تر کرده بود.شکر خدا خودش حامیم شد و بار سوم نتیجه گرفتم🙏
👈زمان تولد نی نی(ها) انشالله بسلامتی: شهریور ۹۷
@mamanayemovafagh
ارتباط با ادمین جهت ارسال تجربیات :
@rz_dy