سلام دارا جون
منم با انتقال پنجمم باردار شدم و واقعا میفهمم بیزاری یعنی چی، باور کن من دیگه حس میکردم یه کار بیخودی دارم انجام میدم و هیچ اتفاق خوبی قرار نیست بیفته، صرفا میرفتم و انتقال میدادم و دو هفته میخوابیدم و بعدش زندگی عین قبل ادامه داشت، اونقدر میرفتم تا جنینای فریز تموم شه و راحت شم از دستشون
میفهممت
راستش من یه سقط تو ۱۸ هفته داشتم، اونم با ای وی اف و کل مصیبت و امپول و ...
قلب بچم یهو از طپش ایستاد، و هیچ کاری از من بر نمیومد... نمیدونم شاید خیلی از خانوما این درد رو کشیدن، قابل وصف نیست
اینبار که باردار شدم خیلی میترسم که تکرار بشه
اما از این لحاظ خیالم راحته که من تماممممم بررسی های لازمو انجام دادم و دیگه وجدانم راحته و بعدا نمیگم ای کاش فلان کار رو هم کرده بودم، بقیش دست خداست و واقعا ما باید در برابر اراده او تسلیم باشیم و تقدیر رو بپذیریم، تو قطعا هم تمام ازمایشای ایمنی و ژنتیک و خون کامل و بررسی های رحم رو انجام دادی و هم تمام کارهایی که درصد موفقیت انتقال رو بالا میبره
پس بسپر به خدا و فقط ازش صبر بخواه که تنها و تنها خدا میدونه چه دردی میکشی و چه دوران انتظار طاقت فرسایی رو تحمل میکنی
دلهای همه ی ما ذره ای از غم و درد تو رو میفهمه، مطمئن باش همه دعات میکنیم
ببخشید که اینقدر طولانی شد