2777
2789
عنوان

بارداری با میکرواینجکشن (icsi) سال 94

| مشاهده متن کامل بحث + 7042717 بازدید | 684270 پست
ممنون عزیزم،به امید خدا شما هم سالم وسلامت نی نی تو بغل کنی

ممنون فداتشم🥺

فقط 7 هفته و 2 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

دخترم،فرشته ی دوست داشتنی من، تویکی از زیباترین معجزات زندگی ام هستی،یکی از بزرگ ترین شادی های که تا کنون درک کرده ام، دلیل نفس کشیدنم دوستتدارم❤️berkeh🧚‍♀️

نه..فقط نشاسته با ابمیوه و میوه اناناس.وگرنه غذاهای همیشگیمو میخوردم.و بیخیال بودم.هروزم میرفتم بیرو ...

من چون اینبار ب هیچکس نگفتم ک انتقال دارم گفتم بپرسم ازتون.غذاهم خودتون درست میکردین و ظرف میشستین؟

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

واقعا بارداری طبیعی یه نعمت بزرگه،کاش میشد همه تجربه اش کنن،انشاله که برای شما هم بشه و طبیعی باردار ...

بله واقعا تا زمانیکه آدم اون نعمت رو نداره قدرش رو نمیدونه.  من بچه اولم رو طبیعی خدا بهم داد وفکر میکردم هر وقت بخوام بازم میشم که خدا گوشم رو گرفت‌

الانم که با آی وی اف باردارم بازم لطف و عنایت خدا بوده 

امیدوارم لطفش شامل حالم بشه و بعدی ها رو طبیعی بارداربشم آخه بچه زیاد دوست دارم وگرنه دیگه آی وی اف رو نمیکشم،خیلی سخته

بله واقعا تا زمانیکه آدم اون نعمت رو نداره قدرش رو نمیدونه. من بچه اولم رو طبیعی خدا بهم داد وفکر م ...

منم اولیو طبیعی باردار شدم البته با استفاده از دارو،به قول شما فکر میکردم هروقت بخوام بازم میشه،اما این دوبار که انتقال میدم،منم بچه زیاد خیلی دوس دارم اما فقط دوس دارم یدونه دیگه داشته باشم اونم که انگار قسمتم نیست،دوتا دیگه جنین دارم اونم انتقال میدم شد ،شد  ،نشد هم دیگه سمتش نمیرم

من چون اینبار ب هیچکس نگفتم ک انتقال دارم گفتم بپرسم ازتون.غذاهم خودتون درست میکردین و ظرف میشستین؟

اره ظرف میشستم..خم راست نمیشدم..

جاروبرقی شوهرم میکشید..

اره غذا درست میکردم چون دونفر بودیم ظرفهای غذام بزرگ نبودن در حد ۵نفر غذا درست میکردم.

کباب رو ابجیم درست میکرد برام من بقیه چیزها رو اماده میکردم

زیاد کار خونه نداشتمم.بخاطر این خیلی بیکار بودم..حتی ملاقاتی بیمار هم میرفتم.ولی همش ماسک زده بودم میگفتم سرما خوردم.

یا مثلا جایی میرفتم میگفتم مریضم نزدیکم نیاین😄ک کاری انجام ندم.اخه عادت دارم یکم کار کنم.

اگه رو فرش دراز کشیده بودم مث پیرزنا بلند میشدم ک اوتقد فشار نیارم بخودم.

شب قبل از ازمایش ب شوهرم کفتم بیا بریم کبابی.ایقدم معمولی راه رفتم.ک انگار ن انگار انتقالی انجام دادم .اونموقع ماشین فروخته بودیم با اژانس رفتیم تا خرخره کباب خوردم.صبح زود رفتم ازمایش.و ب لطف خدا مثبت بودم و نتیجه دختر سه ماهه م هست ک الان خوابه.

و ارزوی بچه دار شدن برا همتون دارم

اره ظرف میشستم..خم راست نمیشدم..جاروبرقی شوهرم میکشید..اره غذا درست میکردم چون دونفر بودیم ظرفهای غذ ...

دست گلت دردنکنه ک وقت گذاشتی عزیزم خیلی لطف کردی خدا گل دخترت رو حفظ کنه.گلم شب قبل انتقال رابطه داشتید؟آمپول انوکسا از روز چند تزریق میکردید

بله واقعا تا زمانیکه آدم اون نعمت رو نداره قدرش رو نمیدونه. من بچه اولم رو طبیعی خدا بهم داد وفکر م ...

سلام اول که ازتون میخوام برام دعا کنین بعد هم شما اکوی قلب جنین هم رفتین؟ چون شنیدم ای وی آفی ها بايد برن

2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز