خدا خیرت بده مهتاب جان
فاطمه شیبانی فرزند محمدرضا
تا دیشب امید داشتم که خوب میشه ،
دیروز که نماز امام زمان خوندیم و دعا کردیم دسته جمعی نگو همون موقع ها داشته میرفته پیش خدا ...
بیمارستان به بابام ساعت ۷.۸ خبر میده ولی بابام چیزی به ما نمیگه ، همه هم جمع بودیم خونه اقاجونم ( گوشه میداد ها ما خنگ بودیم نمیفهمیدیم ، مثلاً با نگفتنش خواست کارای ضروری رو انجام بدیم ک وقتی میفهمیم رقمی برای انجامش نمیمونه )
دیشب پلک روهم نذاشتم ، ساعت ۳ اینا میرم اینستا میبینم عموم پیام تسلیت گذاشته
دیدی خاکبرسر شدم مهتاب 😭
ببخشید این مدت اذیتت کردم ، کاش امروز که ملاقات بود میدیدمش بعد میرفت 😔
خیالش راحت شد هم بچه هاش اشتی کردن ، هم اون عروسیه برگزار شد ...
ولی مهتاب دعا کن یه چالش با مرگ عزیزم افتاده تو خانوادمون ، عزیزم ۶۰ سال با آبرو زندگی کرد دعا کن آبروریزی نشه
یه عموی بی عقل دارم ، داره خراب میکنه همه چیزو ...
بخوام تعریف کنم خیلی طولانی میشه برامون دعا کن