من امروز سر این موضوع کلی بحث کردم با سعید اخرشم زدم زیر گریه...
این همه انتقال عذاب داره..
قدر نمیدونه اخرشم قبول نداره اسپرم نداره ، میگه مشکل تویی که رحمت نگه نمیداره مال من خوبه که جنین میشه
منم عصبی شدم گفتم چه جنینی اونا به مفت سگم نمی ارزه تو محیط آزمایشگاه هم نموند
خلاصه یهو یاد انتقالا افتادم گریم گرفت گفتم منو موش آزمایشگاهی کردن نه دلیلشو میفهمن نه مثبتم میکننن
توام که ارزش قائل نشدی همون دارو های طب سنتی رو بخوری
دید گریه میکنم اومد نازمو کشید😌😒
ماهور دیگه چیکار کنم اصلا همراهی نمیکنه خستم کرده
هر کاری رو شروع میکنم یه غری میزنه
تو عصبانیتم گفتم تو اسپرم بیار ببین رحمم میگیره یا نه
میگه خب برو بردار😂😒 گفتم مگه ریخته تو شهر که بردارم