بارداری با میکرواینجکشن (icsi) سال 94

 ماركوپلو دوباره امروز رفت تهران فردا بارييس جمهور ديدار دارن

اسكرين گرفتم از پيامت براش ميفرستم🤣🤣

والا فكر كرده ديگه شوهر كردن ب اين راحتيا هست نميدونه قحطى شوهره 😁😁

اکرم جان شاید درک کردن من خیلی سخت باشه 

این چندروز خیلی درد کشیدم ب خدا 

امروز دوستم تصویری زنگ زده بود میگفت زینب چقد قیافت عوض شده چرا انقد بی حال و داغونی😔ب خدا خیلی درد کشیدم اصلا میترسم باز برم 

فر فولیک و چند ماه مصرف کردم کوکیوتن  فولیک اسید  نوروبین یکی دوماه قبل انتقال ژل رویال هر روز خوردم 

پنج سی سی چیزی نیست..اگرم با قرص رفع نشد با پریود بعدیت حتما دفع میشه..بعد پریود بعدیت حتما برو سونو ...قرص اهن خارجی سیدرال بخور که کم خونیت زود رفع شه..یه ماه دیگع هم دوباره ورزش و تغذیه سالم رو شروع کن که کم کم باز بری انتقال..دفعه دیگه حتما مثبت میشه باز و برات می مونه انشالله...سقط معمولا یه باره و برا خیلیا اتفاق میفته...راستی بعد پریود بعدیت تا زمان انتقالت. خودتم طبیعی اقدام کن چون بعد سقط بدن خیلی اماده بارداریه بخاطر هورمونا..معجزه همیشه وجود داره..

من خیلی میترسم گلشید جان 😢😢جنینام گرید بی ان باز اینجور نشه 

الان بعضیا میگن چرا ناامیدی ب خدااا خیلی دزد کشیدم تنها تو خونه هیچکی پیشم نبود تو میدونی چقد سخته😭😭

برام دعا کن 😔

من میگم ازمایش ایمنی و بدم بعد انتقال بدم 

یا برام انوکسا و اسپرین بنویسن 

عزیزم قربون دل شکستت حق داری واقعا مخصوصا تو این تایم یکم ب خودت زمان بده گریه کن خودتو خالی کن ولی  دوباره بلند شو از رحمت خدا ناامید نباش

🤣🤣

خدا پسراتو حفظ کنه راحت بغلشون کنی❤️❤️❤️

سلام عزیزم .یک دنیا ممنونم 🤲🌷 ان شاالله ثوابش برگرده به خودت و تودلیت ❤❤

دریغ از یه خورده درک. اخه می دونی من به مادر شوهرم گفتم دوست نداری تو جمع در مورد بچه ازم بپرسی و چیزی بگی منو تو روضه هم دعا نکن بذار راحت باشم معذب می شم ولی اهمیت نداد. می دونی نمی دونم چرا خدا صبرش زیاده من به خودم اجازه نمی دم دل کسی رو بشکنم اما مشکلات زیاد برام پیش می یاد سعی می کنم بنده خوبی باشم ولی اتفاقات سخت برام زیاد می افته. اخیرا خواهرم حامله بود کلیه بچش تشکیل نشد پزشوی قانونی هم چون بالای ۱۸ هفته بو  اجازه سقط نداد و مجبور شد تا حدود هفته هفت نگه داره و بعد سزارین شد و موقع تولد بچه فوت شد. مادر شوهرم به مادرم زنگ زده بود مانانم هم گفته بود بچش مشکل داره. یکی از فامیلا شمام دعوتمون کرده بودن و کلی هم از راه دور مهمون داشتیم دقیقا مادر شوهرم اونجا پیش همه مرسی  بچه خواهرت چی شد؟منم گفتم کبیه هاش مشول داره دکترها گفتن احتمال زنده موندنش نیست بعد همه شدن مهربون وای چرا....یه شمام هم راحت نشد بخورم. اخه من با مادر شوهرم تو یه ساختمانیم و اپارتمان هستیم طبقات فرق داره هر روز هم همو می بینیم برا اینجور کارا دلم شکست خوب می تونست از خودم بپرسه چرا تو جمع؟؟ بعدش گفتم این کارها از رو عمد هست پس بهتره چیزی از زندگیم ندونه چون دلسوزی نمی کنه دلم رو می شکنه. اونبار که بچم سقط شد هشت ماهه نیومد بشینه پیشم دلداری بده صبح سر کار بودم سه که می اومدم تا هشت شب و وقتی شوهرم بیاد تنها بودم و گریه می کردم بعدشم افسردگی گرفتم و ... برا همین نمی تونم دیگه مثل قبل بشم بدبین شدم بد شدم خیلی بد شدم کاش هیچ وقت به شهر غربت نمی اومدم همون شهر خودمون ازدواج می کردم و هر وقت هم دلم تنگ می ش  یه سر می رفتم خونه خواهر و برادر و مادر ..‌

مرسی عزیزم ان شاالله یه جوری خدا جاشو برات پر میکنه خودت کیف میکنی 

سلام اکرم جانم ای جونم تو هم پس بادیگارد داری 😉😉😉😉

خداروشکر انشاالله سلامت باشن عزيزم 

حتما پیگیری کن هفتت بالا نره بیشتر از این 

خدا رو شکر 🤲 مبارک باشه پس شما هم مثل نسرین جون دوتا بادیگارددارشدین .ان شاالله صحیح و سلامت بغلشون کنی .سرکلاژتم ان شاالله بدون دردسر و مشکل انجام بشه و خیالت رو راحت کنه 😍❤

سلام عزیزم اره دیدی 😅ب شوهرم زنگ زدم یکی دو روز بیاد دنبالم حتما برگردم اگه عمل لازمم زودتر عمل شم