الهی عزیزم، آره میفهمم هر کسی شرایط خاص خودش و همینطور روحیات خودش رو داره.
قرار نیست ما همیشه خودمون رو مطابق خواست دیگران تغییر بدیم، اول از همه باید خودمون و همسر و بچمون رو در نظر بگیریم بعد دیگران. البته من نسبت به خودم اینطوری نیستم و متاسفانه همیشه خودم رو اولویت آخر قرار میدم و این اشتباهه، در واقع نه گفتن برام سخته ولی کم کم دارم یاد میگیرم شکر خدا.
ببین من یاد گرفتم هر کسی رو با شرایط خاص خودش بسنجم، مثلا من از اول نامزدی حتی این رسیدگی در ایام بیماری به دیگران رو داشتم، از آشپزی گرفته تا وقت دکتر گرفتن و دنبال داروهاشون برم و ...
ولی خواهر شوهر و مادرشوهرم از این کارا نمیکنن، مادرشوهرم میگم پیره توان ندارن واقعا پس اصلا شرایطش با من یکی نیست در نتیجه هیییییچ گله ای هم نیست، همین که از همسرم حال منو هر بار میپرسه یعنی به فکرمه و منو راضی میکنه. خواهرشوهرمم چون سر کار میره و یکمم تنبله حتی واسه خودشونم بزور غذا میذاره واسه همین از اونم توقع ندارم، من کار خودمو میکنم و اونجوری که دلم میگه انجام میدم. واسه همین با اینکه نه زنگ میزنم نه رفت و آمد زیادی دارم اما همیشه پشت سرم حرف محبت و رسیدگی هست و همش همسرم میگه من بابت تو سرم پیش خانواده و فامیل بالاست.
یا همون اول یه قانون گذاشتم که گلایه و این حرفا از خانواده همدیگه نداریم به هییییچ عنوان، اگر خانواده من بهت حرفی زدم که ناراحتت کرد خق داری از خودت دفاع کنی وگرنه حق نداری به من گلایه کنی منم همینطور. خواهرشوهرم زبونش یکم تنده نسبت به همه، خیلی وقتا حرفایی زده که ناراحتم کرده اما حتی یک بار هم به همسرم نگفتم، همین موضوع باعث شده بدونن تمام رفتار شوهرم فقط مربوط به خودشه و هیچی رو به من ربط نمیدن. توی هیچ چیز خانوادگیشون هم دخالت نمیکنم، حتی وقتی از من نظر میخوان خیلی راحت میگم خودتون باید تصمیم بگیرین، برای همین به منم نظری نمیدن 😁
تولدها هم همسرم چون بچه اوله و پدرشون فوت شده همیشه کیک و کادو میگیریم میریم خونه مادرشوهرم همه اونجا جمع میشیم. اما تولد من هر سال به یه بهانه ای دو سه ماه دیرتر کادو میدن. کیک هم خودمون میگیریم بازم میریم خونه مادرشوهرم من اصلا نه گله کردم نه ناراحت شدم. کلی هم ازشون تشکر میکنم، برای همین هر سال همسرم ازم میپرسه دوست داری بریم؟ منم همیشه استقبال میکنم.
خلاصه که چون خودم اهل گلایه و توقع نیستم خانواده همسرمم اینجوری عادت دادم. در حالیکه اونا بد میدونن دیر بری خونه پدرشوهر، خواهرشوهرم در هفته حداقل باید دو سه بار بره خونه پدرشوهرش وگرنه براش داستان درست میکنن ولی من هر وقت برم میگن خوش اومدی، دیگه حرف و حدیثی نیست شکر خدا 🤲