به منم میگفتن به استراحت ربطی نداره یکم دودل میشدم تا وقتی که موقع برگشت از انتقال تو جاده هراز ماشینمون خراب شد و من یک ساعت تو تعمیرگاه رو صندلی تعمیرکار نشستم 😁
اخرم درست نشد و نصفه و نیمه حرکت کردیم
پس فردای انتقال رفتم یه شهری که با خونمون ۲۰۰ کیلومتر فاصله داره بله برون برادرم 😏 چون من فرزند ارشد خونم و هیچ راهی نبود که بتونم بپیچونم
اابته الان که دارم اینا مینویسم خیلی ریلکسم ولی اون روزا مثل شماها پر از اشوب
بله برون هم تا دیروقت طول کشید و برادرم انقد خسته بود که خیلی بد رانندگی میکرد، فقط میگفت زودتر برسیم خونه
بهرحال اون روزا گذشت و الان ۱۹ هفته ام شکر خدا
حتی خود همسرم بعد از انتقال خیلی بد میروند چون هم ماشینمون پرایده و کلا پراید چون سبکه خیلی دست انداز توش حس میشه و هم اینکه ماشینمون یکم مشکل پیدا کرده بود اون روز 😊