بارداری با میکرواینجکشن (icsi) سال 94

اخ اخ پس چقدر هزینه کردید

اره باید زیاد بمونی من میخوام ۲ ماه بمونم حداقل

هواپیما که خیلیا رفتن میگن خیلی رعایت میشه و تعداد کمه

منم یه کم میترسم ولی دیگه گفتم همه سعیم رو میکنم رعایت کنم نگیرم

من دیگه واقعا وقتی ندارم چون سنم بالاس

شما چند سالتونه؟

راستی کتاب it starts with the egg رو بخر و بخون

خیلی خیلی کتاب خوبیه

مطمئن باش که تیکرت برات 9 ماه با دلخوشی باقی می مونه و مامانی...دختر مهربون و با انرژی...خدا نی نی هاتو حفظ کنه...میدونم که مامانی

سلام عزیزم.

خدا حفظشون کنه.

زود ب دنیا اومدن یا وزنشون کمه؟

اولش یک کم سخته.

من مامانم تا ۳ هفته توی اتاق ما میخوابید.و نوبتی نگه میداشتیم.

وقتی گریه میکردن ، نوبتی ، یکی رو من شیر خودمو میدادم.اون یکی رو مامانم شیر خشک.

اوایلش یک‌کم سخته.

تا آدم دستش بیاد.

نگران نباش.کم کم بهتر میشن.

من از دو ماهگی شیر خشک‌ندادم.

اینجوری نه دل درد میشن زیاد نه نیازه مدام داروهای مختلف بدم.

الان اگر شیرتون زیاده ، میتونین بدوشین و ذخیره کنید.

زیاد بهشون لباس نپوشونید ، ک گرمشون نشه و بی تابی نکنن.

اگر پستونک میخورن عادتشون بدین ، بچه های من نخوردن.

الان دیگه شیشه رو هم یکیشون نمیخوره ، یکیشون بد میگیره.

باد گلوشون رو حتما بگیرین ک بیخودی گریه نکنن کلافه بشین.

توی کریر ، گهواره یا روی پا عادت بدینشون ، بعدا راحتین.

بازم سوالی بود در خدمتم.

توی تلگرام هم یه گروه مامان دوقلوها، اونجام میتونین کمک بگیرین اگر سوالی بود.

مرسی مهربون

سلام مرجان جون...ماباهم انتقال داشتیم پیارسال اگر یادتون باشه...خوشحالم میبینمتون دوباره...من میخوام برای بار دوم انتقال بدم....برام خیلی دعا کن اینبار دلم شاد بشه

سلام.

باورم نمیشه باردارین؟ خیلی هیجان انگیزه.

مبارک باشه.

گل پسرتون چند وقتشه؟

خیلی مراقب خودتون باشین و برسین ب خودتون.و خودتون رو تقویت کنین.

وای.امیدوار شدم.

منم دلم میخواد ب بارداری سوم فکر کنم، ولی میترسم.

بچه های لتو ببوس از طرف من.

ان شاالله بارداری وبی داشته باشین.

سلام عزیزم.

ان شاالله اینبار دو تا میشن ، ک دیگه وقت سر خاروندن نداشته بباشین.

عزیزم اصلا دنبال علائم نیستم چون بدن با بدن فرق دارد ودیدم خیلی ها باوجود علائم منفی شدن فقط خیلی نگرانم.خدا ازدهنت بشنوه خاله اش  

کمکی داشته باشی خیلی خوبه.

من چون زایمان طبیعی کردم ، خودم از اول رو پا بودم ، و کمکی مامانم کافی بود.

ولی خوب زنداداشام غذا میپختن و پسر بزرگم رو نگه میداشتن.

برای حمام کردنشونم اوایل خاله ام میومد هر هفته ، بعدشم از بابام کمک گرفتیم.

اصلا سخت نگیر.ب سرعت برق و باد بزرگ میشن.

تاپیکامو وقت داشتی بخون .

البته از ۳ ماه ب بعده.

امیدوار میشی ک دست تنهام میتونی.

مرسی دوست خوبم .خدارو قسم میدم به امام رضا که شما هم مامان پسر (پسرای)سالم و صالح بشی و خدا همه ی منتظرا رو به بهترین شکل ممکن به خواسته ی قلبیشون برسونه..

تبریییییییک   عزیزدلم....یه دونه یا دوتاش فرقی نداره ..ایشالا 9 ماه دیگه به سلامتی و شادی بغلش کنی...

سلام عزیزم خوبی.

دوباره اومدم با سوالام😶هرچقد نزدیک میشم استرسم بیشتر میشه.

میگم بعد انتقال چطوری باید بخوابیم؟؟دسشویی میتونی ایرانی بریم؟؟همه جوره غذا میتونیم بخوریم؟بعد من با دکتر م۳ ساعت فاصله دارم میتونم بعد انتقال خیلی آروم مثلا با سرعت ۵۰.۶۰ برگردم خونه یا بمونم ی شب هتل بهتره؟؟بعد جا امپولام منو کشت چیکار کنم😐😑ب پشت نمیتومم بخوابم ن میتون مبشینم ن راه برم مردم بخدا خدا کی تموم میشه راحت شم اخه

سلام عزیزم میشه دلداری بدی بهم من روز سیزدهم انتقالم هیچ علایمی ندارم به غیر از اینکه هر از گاهی درد پریودی دارم اصلا علایم بارداری ندارم فردا باید برم واسه ازمایش

سلام عزیزم  من روز سیزدهم انتقالم هیچ علایمی ندارم به غیر از اینکه هر از گاهی درد پریودی دارم اصلا علایم بارداری ندارم فردا باید برم واسه ازمایش

لی لا جونم این روزا از این آدم های بیمار خیلی زیاد شدن....به نظر من شما بهترین کاری که میتونی بکنی به محلی و بی تفاوتیه...نمیدونی چه تاثیر شگفت انگیزی داره،خیلی بیشتر از جواب دادن و واکنش نشون دادن موثره...من خودم اولای ازدواجم خواهر شوهرام کلی اذیت میکردن و تیکه میگفتن اونقدر بی محلشون کردم که دیگه الان کلا رویه شون عوض شده....ایشالا بزودی صاحب یه دوقلوی دختر و پسر ناز و سالم و باهوش میشی تا همه بت حسرت بخورن.