[QUOTE=111379378]به خدا منم از وقتی درگیر این مشکل شدیم دیگه هیچ وقت هیچ کس رو قضاوت نمیکنم، چرا میاد، چرا نمیاد، چرا ...[/QUOTE
دیگه اینا اشتباهات اول زندگیه که خیلیامون داشتیم مهم اینه که با کمترین خسارت از کنار این جماعت رد بشیم و برسه بجایی که همسرمون توجیه بشه واسه قطع رابطه یا به حداقل رسوندنش.
دختر جاریم 20 سالگی ازدواج کرده الان 35 سالشه کلا یک بچه 12 ساله داره نه درسی خونده نه شغلی داره نه شعوری... از روزیکه ما عقد کردیم با سه متر زبون نگران بچه دار شدن ما بوده.
خودش سرش تا نصفه کچله بجای اینکه بفکر درمان خودش باشه چند تا کلاه گیس خریده مرتب چیده تو اتاقش!! بجاش وقتشو صرف فضولی کردن تو زندگی جاریها و زن عموهاش میکنه اینقدر حرف زد به گوشم رسید با پررویی هم میومد خونمون میرفت دیگه ناچارم کرد هم پاشو ببرم از خونمون هم طی مذاکراتی به مادرشوهرش کچل بودن عروس خوشگلشو یاداوری کنم اونم گفت کچلیشو که عالمو ادم میدونند 12 ساله نتونسته بچه دوم بیاره یایسگی زودرس داره!!
بعد این جونور با اون مادر پاپتیش از روز عقد هزار تا زر پشت سر من زدند تو رو اما لبخند میزنند و اظهار نگرانی و دکتر خوب سراغ دارمو...
فمن یعمل مثقال ذره شر یره
خدایا شرشونو بخودشون برگردون