سلام خواهر عزیزم دوست خوبم همدرد دردام
باشنیدنش گفتم عجب سیلی قشنگی خدا زد به همسرتون و خوشحال شدم اصلا قسمت دوم پیام و که دخترا دادن و نخوندم بعد متوجه شدم آسمونی شد اما سارای قشنگم خدا دیگه چطوری به همسرت بگه من هستم من بزرگتر از مشکلات شما هستم روزی نبوده که همه مون به یادت نبودیم بازم فردا رو نمیدونی چی پیش میاد هیشکی نمیدونه بسپار به خدا رها کن خودتو همه مون یعنی باید اینجوری کنیم و خیلی سخت میگیریم همه چیو
میگن دقیقا یادم نیست زمان یک پیامبری یه خانومی سر مزار فرزندش گریه میکرد و بیتابی میکرد میگن پیامبر اون زمان از کنار قبور رد میشد میبینه خانوم و میگه مادر چرا اینقدر بیتابی میکنی میگه فرزندم جووون از دنیا رفت میگه چند سالش بود میگه دویست و خورده ای میگه مادرمن دورانی پیش میاد که انسانها تا صد سال زنده ماندن در تلاش میشن
زن میگه پس ارزوهاشون ازدواجشون فرزند دار شدنشون
میگه تو زندگی فقط تلاش و تکاپو میکنن و طعم زندگی و کمتر میفهمن ولی پسر شما و ماها طعم زندگی و چشیدیم
الان سارا من چقد میخوام عمر کنم چقد زندگی کردم من زندگیم فکر کنم دوران مجردیم بوده بعدش با مشکلات دست و پنجه نرم کردم خودت در جریانی
کاش از همون اوایل فهمیدن مشکلمون ای کاش ای کاش ای کاش خودمو میسپردم دست زندگی زندگی میکردم و همیشه میگفتم خدا از فردام خبر داره
الان همسر شما باید کنار شما باشه باید بگه سارا بیخیال باشیم یه مدت
یه مدت زندگی کنیم اما مشکل ماها اینه همسرمون هم عجوله و کم و این خودش استرس میاره برا ما و استرس ببین با بدنمون چی میکنه
الان هم نگران نباش فردا رو خدا میدونه خدا نوشته خدا خوب مینویسه
از خدا میخوام فرداهای زندگیت پر از قشنگیای خدا باشه قشنگم خوبه برگشتی 😍😍😍😍😘😘😘🫂🫂🫂