2777
2789
عنوان

بارداری با میکرواینجکشن (icsi) سال 94

| مشاهده متن کامل بحث + 7045702 بازدید | 684478 پست
نه عزیزم بعد پانکچر  فقط درد ممکنه داشته باشی که اونم شبیه درد پریودیه مگر اینکه تخمک خیلی زیاد ...


ممنونم عزیزم، اخه مادر من تو زندگیش چندتا عمل مهم داشته با بیهوشی طولانی مدت آنقدر از بچگی از به هوش اومدن تو ریکاوری صحبت شنیدم که کلا فوبیای بیهوشی دارم، من از عکس رنگی و اندازه گیری عمق رحم اصلا نترسیدم ولی از بیهوش شدن برای پانکچر میترسم نکنه بیهوش نشم و نیمه بیهوش بشم و درد وشو متوجه بشم ولی نتونم بگم؟  بعد عمل خودبخود به هوش میایم یا صدامون میزنن؟؟

عزیزم عملش سبکه و اگه هایپر نشی میتونی بری جشن. پانکچرم دکترخودت انجامدمیده

ممنونم عزیزم،،  آخه تو رویان موقع ای یو آی یه دکتر دیگه بود که همه مریضهارو اون انجام داد، گفتم شاید پانکچر هم کلا نوبت یه دکتر باشه و همه رو اون انجام بده البته من شناختی هم رو دکتر خودم ندارم شانسی روز تشکیل پرونده این دکتر شیفت روزش بود،،  بیشتر نگران خود عمل هستم

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



سلام عزیزم، رویان برای پنجشنبه برام وقت پانکچر تعیین کردن،،  ا پانکچر رو دکتر خودم انجام میده ی ...

نه عزیزم نگران نباش.

منم نه تا حالا بیهوشی داشتم نه عمل نه حتی بخیه ای چیزی.

فکر میکردم چجوریه حالا.

خیلی کول و سبکه. یه خواب یک ربعه مثلا

دلت به ره قوی دار ، رسیده وقت ایثار
آهان. طرازی ویزیتش ۹۰ ، سونو ۱۳۰ فک کنم. باز اونجوری هر بار سونو میکنه میصرفه.

مرجان جون شما آخرین بار کی رفتی مطبش 

از وقتی  دستگاه کارتخوان گذا‌شته ویزیتشو هفتاد کرده 


ولی من اصلا از دستگاه سونوشون خوشم نمیاد خیلی قدیمی و بیخوده 

انصافا دستگاه سون گرافی مطب عارفی بیسته عالیه 

خدابزرگه ایشالله آزمایشت مثبت  چرا به خودت استرس وارد کردی دوروز دیگه میرفتی آزمایش میدادی

والا دیگه گفتم روز 13س و قطعا باید تا الان مشخص شده باشه. قانونا فک کنم باید فردا آز میدادم ولی چون تعطیله برام پس‌فردا زدن 

وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ(کارم را به خدا می‌سپارم، همانا خدا به حال بندگانش بیناست) 
مهلا من هیچوقت فکر نکنم مادر شم اینبارم مامانم خیلی اصرار کرد هی گفت از لحاظ مالی من حمایتتون میکنم ...

عزیزم  حیف  انتقال  بده  شانس  دیگه خدا رو چه  دیدی  هر انتقال  که تقریبا ۱۲۰۰ توکل به  خدا  انجام  بده  

۳بار انتقال  خدا نخواست، راضیم به رضای خدا، یا حق😊
ممنونم عزیزم، اخه مادر من تو زندگیش چندتا عمل مهم داشته با بیهوشی طولانی مدت آنقدر از بچگی از به هوش ...

نه عزیزم نگران نباش همونطور که مرجان جون گفتن خیلی سبکه ، هنوز نرفتی تو اتاق چشم باز میکنی میبینی تو ریکاوری هستی  ☺فقط ممکنه که یکم درد داشته باشی که چه شدید چه خفیف شبیه درد پریودیه 

ممکنه که به هوش بیای ولی خواب باشی که صدات میکنن ،

اصلا جای نگرانی نیست 

چند روزیه به دلم وعده یه پرواز دادم و بال های خسته مو به امید از نو شدن رها میکنم و هر روز در کنج خلوت دلم به یاد گره دستام می افتم که چجور زجه زنان اونا رو به ضریح التماسم می بستمشون و برای فرداهام امید تازه ای رو معنا میکردم ..

آخرین بار نمی دونم چه حسی گره دستامو بیشتر قفل میکرد که دوباره برگردمو بازم تکرارش کنم ..

نمی دونم یه حس خوب بود یا یه حرف ،که باید باورش می کردم ..

نمی دونم باورم شه اینبار صدای قلبمو اونجا گذاشتمو و اومدم ..

و هر روز واسه قلب شکسته ایی که اونجا گذاشتم میگم باور کن خسته ام بیا و این بار به حرمت قشنگیایی که هر بار منو عادت دادن و گفتن دم نزن، حکمت این بوده ، منو مجاب نکن چون من سخت تو این کلمه زنجیر دلم بسته میشه و شدیدا رو دلم سنگین میشه و از اون باور قلبیم که او به من نزدیکه :

نشم مرثیه خون تو کوچه های دلم که واااای خدای من ،من این تکرار عبث و بیهوده رو که تو در این نزدیکی ها هستی رو نمیخام و فقط حس تملکم به پاکترین واژه جهان هستیت رو میخام تجربه کنم و خلاف اینو نه به بهای حکمت ونه به بهای قسمت نمیخام و واقعا میشم گنگ و مبهوت و سرگشته کوچه های کفرگویی وبرای این کفرم تو مقصری تو.....

دارم روز شمار نفسامو برای آفرینشی از جنس خودش هر ثانیه تکرار میکنم و هر دم که می گذره انگار نفسی نیست که یاری ام کنه برای رسیدن به وصال و یه جور بوی کهنگیه، خیالم منو بی قرار میکنه ولی نه این بار اشتباه نمیکنم و واقعا حس میکنم قلبم گروپ گروپ میزنه و برای هر دمم دوبار دم را احساس میکنم و برای هر بازدمم دوبار بازدم حس میکنم آره همینه خودشه و ۵شنبه که برم برای تداعی نفساش دوست دارم برای ابد ترانه های زندگیمو یکی یکی با صدای بلند بخوانم.


ببخشید دوستان این نوشته خودم نیست، ولی خیلی به حسم نزدیک بود براتون‌گذاشتمش، منم بغض کردم، هیچی نمی تونم بگم ، هیچ کاری نمی تونم بکنم‌، هیچی نمی تونم بنویسم، کوه بودم، هیچ شدم، مگه خدا همینو نمیخواد، پس کجاست... 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز