من که فرسنگ ها فاصله دارم ازشون و بابام هرروز زنگ میزنه مامانت قهر کرده بینم کاری نمیکنی آشتی کنه خب میگم پدر من تو خودت الان پنجاه سالته دیگه خودت حلش بکن
هرچی یادم میاد مامانم لوس و قهرو بود بابام هم بیچاره دنبال ناز کشیدنش همیشه هم یکی باید کمکش کنه واسطه بشه
میگم خب فکر من درگیر نکنید من از دور چه دستم میاد