بچه هام با مادربزرگشون رفتن
شوهرمم نبود
چقد دلم این تنهایو لازم داشت
رفتم پشت بوم یه دونه سیگار روشن کردم آهنگ غمگین گذاشتم تاااااااااااااااا اشک داشتم گریه کردمو زجه زدم .انقد جیغ و داد و فریاد تو گلوم بود که راه نفسمو بند آورده بود...
چقد الان سبک شدم چقد حالم بهتره پوستم چقد روشن شد...
😮💨