پسرخالم خواستگارمه راضی نیستیم دارن برام حرف در میارن ک آره باهاش حرف میزده و خوشش میاد واییی بچه ها توروخدا نمیخوام اسم بیوفته روم من چیکار کنم الان
اره من باهاش حرف میزدم تو عید اولین بار بود فامیل هامو میدیدم تنها کسی ک باهاش احساس راحتی میکردم این بود هی منو برد بیرون به من محبت میکرد ماشین اینا سوار شدیم ولی تنها نبودمممم همه باهم بودیممم بعد همه اون موقع داشتن مارو به چشم زن و شوهر میدیدن
الان ام برگشتن میگن باهاش صحبت میکنه من فالوش داشتم باهاش حرف میزدم اره حتی چندبار گفت بیام اینجا بینمت گفتم ن من دوست ندارم کسی خیال بد راجبم بکنههه
بچهاااا توروقران من نمیخوام تو فامیل چو بیوفته اینا همو دوست دارن من الان چ غلطی بودم بکنم چ جوری بهش بگم بهم پیام نده ک شر نشه چون اونی ک این حرفو زده پسرداییم بوده میترسم اینا باهم تو دعوا بیوفتن
دوست دارم گریهههه کنم