سلام میخوام خلاصه بگم فقط در همین زمینه لطفاً راهنمایی کنید تکرار و سوال درباره گذشته اذیتم میکنه😭
بچم فقط چند ماهش بود آقا خیانت کرد عاشق شد و منو بچه رو ترک کرد و هیچ جوره کوتاه نیومد و طلاق و رفت با دختره ازدواج کرد بچم تا سه سالگی با من بود کامل اما سه ماه پیش دیگه از لحاظ مالی و نداشتن هیچگونه حمایت از سمت خونه ب دلایل مختلف به ته خط رسیدم و نمیتونستم شکم بچمو حتی سیر کنم بچه رو دادم ب باباش الان بچه پیش خانواده باباش هست و همه باهم هستن یک جا...
بچم چند روزی یه بار میاد پیشم ولی بچه بیگناه سه ساله با اشک ازم جدا میشه و من حالم به حدی خراب میشه تیک چشم گرفتم
تنهایی تو این اوضاع گرونی بااین حقوقای کم و اجاره خونه و قسطو قرض تا ابد هم نمیتونم بچه تنهایی نگه دارم خانوادم هم شرایط نگهداری بچه و کمک مالی بهم ندارن...
شوهر سابقم انگار تازه با دیدن اشکای بچه و دوریش از من متوجه اشتباهش شده
امشب ب حدی ناراحتم که میخوام از خودم ب خاطر بچم بگذره و بهش بگم اگه ب اشتباهات پی بردی اون دختر خونه خراب کنرو طلاق بده برگردیم بالا سر بچمون چون چند بار اعترآف کرد که اشتباه کرده ولی میگفت مهریتو ببخش ...
ولی میترسم چون سه سال از جداییمون گذشته حرمت هیچی
دیگه هم دوسش ندارم
ولی بچم چی
من خیلی اصرار کردم التماس کردم طلاق نگیریم نشد...منو بچم قربانی هوس شدیم توروخدا نگید تنها نگه دار نمیشه من صفر صفرم بچم داشت گرسنگی میکشید آخریا پیشم