لعنت به این دنیا به ادماش به همه
به نظرم خدا فقط دنبال هلاکت منه وگرنه تو این سن آنقدر منو درگیر مشکلات بزرگ نمیکرد
جدا از همه بدبختی هایی که تو خونه پدر داشتم الان سه ساله عروس شدم
یه شوهر همجنسگرا معتاد. بی منطق. خانواده پرست خسیس و وسواس.دهن بین
هیچ کی درکم نمیکنه بقیه مشکلات به نظرم تا حدی میشه باهاش کنار اومد ولی اینکه هیچ رابطه ج ن س ی. یا عاطفی باهام ندارع دارع خوردم میکنه از همین بود. الان از آخرین رابطه مون هشت ماهی میگذره. الان یه عده نکن خو نداشته باشه مگه میمیری. عارع میمیرم تو همه هم شهوت. هست هم نیاز به محبت این حس نخواسته شدن دارم میخورع منو
جدا از همه ی حرفایی که بارم میکنه و بدی های مادرش🥲
کنه بدبخت نوزده سالم هرشب وقتی این وضع ومیدیم تا صبح گریه میکردم یه سال تموم تا اینکه خدا دخترمو داد