همسر منم یه پسر نوجوون داره . تو بیشتر مراسمات مثل یلدا و سال تحویل با ماست . بعضی وقتا تو مراسمات کز میکنه یه گوشه .اونجاست که میفهمم جای خالی مادرشو حس میکنه
من بچه طلاق نیستم ولی هیچ محبت پدری که ندیدم هیچ زیرمشت ولگد وفحش های که میداد له شدم یادم نمیره شلوار نوی که دختر همسایه بهم داده بود برد فروخت داد مواد یادم نمیره همیشه حسرت یه غذای مثل کوکو سیب زمینی هم به دلمون بود و میگفت نون به سگ بدن بهتر از شماهاست
جز مواد هیچکس نشناخت
ولی الان خودم یه دختر ۵ ساله دارم که اونم مثل خودمه
کاش بتونم طلاق بگیرم فقط تا بشه بچه طلاق ولی انقدر بدبختی نکشه
دور از جون این بچه....طرفای ما زن شوهر از هم جدا شدن....مرد رفت زن گرفت زنه هم رفت شوهر کرد..این دختر طفل معصوم مث توپ اینور اونور پاسش میکردن دوسال پیش شنیدم دختر نوجوان خودکشی کرد...حیف یادمه چغدر خوشگل وناز بود.....هی روزگار....کاش پدرمادرا مسعولیت بچه هاشون گردن بگیرن.....
مادرش چه بی وفاست چرا بچه طفل معصوم رو نمی خواد؟ به نظرم بگذارید با مادر بزرگ باشه شما هم بهش رسبدگی کنید چهار روز اوینور و اونور درس و کار بچه رو بهم می زنه.
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز