خواب دیدم یه بچه رو الکی کتک میزدم. عذاب وجدان داشتم بعد یه گناه کردم. بعد یهو افتادم یه جایی که شبیه مسجد یا یه جای مقدس بود چون آینه کاری داشت... بعد یه پیرمرد اومد یاهام صحبت کرد. همون موقع دیدم یه دسته آدم دارن یه چیزی میخونن و یه حلقه زدن، میگردن. صداهای وحشتناک در می اوردن. به پیر مرد گفتم اینجا گذاشت؟ مگه مسجد نیست؟
وحشتناک خندید. گفت نه اینجا مسجد نیست. اینجا دنیای اجنه اس . یهو قیافه اش تغییر کرد وحشتناک شد.
بعد من توی خواب چشمامو بستم. یه جای دیگه چشمامو باز کردم. دیدم یه عالمه از مرد های فامیل دورم نشستن.
هنوز خوابم ادامه داشت ولی نمیدونم دیگه چی دیدم. فقط همین تیکه رو یادمه
بچه ها من کلا خواب های عجیب میبینم.
چند شب پیش هم یهو به خودم اومدم دیدم توی حیاطم
من اصلا یادم نمیومد کی از خواب بیدار شدم و رفتم توی حیاط. انگار توی خواب راه رفتم...
وقتی بچه بودم توی خواب راه میرفتم ولی خیلی وقت بود دیگه راه نرفته بودم.