من یخورده گیج شدم
حالت مالکیت یا انحصار طلبی با عشق فرق دارد عشق آزادی می دهد نه محدودیت
عشق احساس بی نظیری است تمام هنرمندان شعرا عرفا نویسندگان حتی دانشمندان ریاضی موسیقی دان ها نوازندگان خوانندگان پزشکان معروف جراحان و خلاصه نوابغ عاشق بوده آمد عاشق کارشان ... پیامبران امامان بزرگان دین و عرفان هم عاشق بوده آمد عاشق خدا
و تمام مادران و پدران عاشق فرزندانشان هستند عشق بزرگ است با لجبازی و حماقت و لوس بازی و حرف زور و ...فقط توهم دوست داشتن و مالکیت و دیکتاتوری معنا دارد نه عشق
منم بابت این موضثع ازش عذر خواهی کردم گریه مردم که به ذهنم نرسید بیام وگرنه خودت دیدی هربار مریض شدی خودت اومدم بیمارستان پیشت باشم
این پیامم بهش دادم دیگه نه جواب پیامو داد نه زنگامو منم دگ ندادم
((خواستم بگم این موضوع که میگی زنگ نزدی یا نیومدی منو ببینی حق با تو من عذر خواهی میکنم
شاید عقلم اون لحظه نرسید که بگم من بیام بیمارستان ببینمت چون فکر کردم شرایط نداری اون موقع اما حقم این نبود میتونستی ببخشی و میذاشتی پنجشنبه بیام بیمارستان تما نخواستی
منم دلم شکسته ازت خیلی وقتا اما چون دوست داشتنم بیشتر بود بخشیدم
برا مهمون ما هنوز تو یه خونه نیستیم قضاوتم میکنی
من چرا باید بدم بیاد؟!من گفتم اولین اشنایی مادرت با من تو خونه من جلوه درستی نداره برای بعدا هم میگی مهمون زیاد میاد خونمون کی گفتم مشکل دارم من گفتم کمکم کنی همه چی رو نندازی رو من اشپزی تمیزی شستن پذیرایی که بتونم مهمون داری کنم چه مشکلی دارم
من هزار بار دوست داشتنمو بهت ثابت کردم که فقط خودت برام مهمی
اما جوابم شد این که یکسال چیه ؟!اخلاقمون بهم نمیخوره
یعنی تو رابطه ما دوست داشتن و وابستگی نبود جا حل کردنش صحبت کردن در موردش تنها راه حل جدایی بود ؟!ا
من واقعا نمیخواستم کوتاهی کنم از عمد نبوده والا من که خواستم پنجشنبه بیام ساعت ملاقات خواستم غذا بیارم بیام نذاشتی شبشم گفتم ۹میام باز نذاشتی من واقعا راضی به ناراحتی تو نیستم من نخواستم تورو ضایع کنم بخدا نمیدونم چرا به ذهنم نرسید همون ۴شنبه بیام
الان چیکار کنم ؟خب ادمم میشه اشتباه نداشته باشم ؟
اگه واقعا نمیخوای دیگه من نمیتونم زورت کنم💔
نه مادرمو اومده دیده منم با مادرش تلفنی حرف زدم
درد اینجاس اون خیلی مشتاق ازدواج بود هی میگفت خانوادمو بیارم
من مشکل با نحوه اشنایی داشتم که مادرش منو بخواد ببینه تو خونه من باشه بابام ناراحت میشد
قبلا ببخشید به بعضی خانوما می گفتند طرف خاله زنکه است یعنی مثل زن ها ی بیکار حرف در میاره و دو به هم زنی می کنه ولی الان خدا را شکر همه پسرها خاله مرتیکه شده اند !!! اهل حرف در آوردن و سلیطه بازی ! دیگه این یه کار را هم یاد گرفته اند
