اوایل ازدواجم ، شوهر ..... مغازه زد و برادرشو شریک کرد
هر جا نشستن و الان میشینن، میگن مغازه واسه فلانیه( برادر شوهرم)
کلی جنگ و دعوا راه انداختم و به مادر شوهرم گفتم، به شوهرم گفتم به خواهر شوهرم گفتم ، گفتم چرا هر جا میشنید میگید مغازه فلانیه، چرا دروغ میگید؟ بازم فایده نداشت
مدتیه برادر شوهرم با یه دختری دوست شده و بعد از چند ماه دختره گیر داده که بیا خواستگاریم
امروز به شوهرم گفتم حتما داداشت واسه دختره لاف زده که مغازه دارم و درآمدم آنقدره و ....
شوهرم گفت نههههههههه نگفته، اما داداشم مثل خودمه کم نمیاره ( دروغ میگن، کاری که شوهرم با من کرد )
شوهر منم به داداشش گفته حق نداری بری خواستگاریش تو هیچی نداری و ......
فعلا منتفی شد
امروز به مادر بزرگ شوهرم و زن عموش گفتم که این مغازه واسه شوهر منه و اینا میگن مغازه فلانی
مادر بزرگش گفت مامان اینا قوم ظلمی ن، با مادرشون دهن به دهن نشو و هیچی نگو
زن عموشم گفت ، ما میدونیم واسه شوهرته و اینا عادت دارن واسه پسراشون تبلیغ میکنن که زن خوب گیرشون بیاد
امروز شوهرم گفت فلانی( دوست دختر برادر شوهرم ) هر وقت اومد دیگه نمیزاره ما پول برداشت کنیم( با خنده و به شوخی گفت) ، گفتم هر وقت اومد رو دارایی شوهرش حساب کنه، اون نمیتونه واسه من تصمیم گیرنده باشه
شوهرم دیگه هیچی نگفت