برای من شرایط خیلی بد بود
شوهرم هم از نظر مالی هم شغلی درامد خوبی داشت وقتی اومدن خواستگاری به یه موضوع دقت نکردم که به مادر و خواهراش یه جور احساس تعهد داره چون سالها قبل پدرش رو از دست داده بود و پسر بزرگ خانواده بود اوایل ازدواج خزلی تعجب میکردم و بحث میکردم و میدیدم واقعا فاید نداره بعد که پسرم بدنیا اومد بی خیالشون شدم و دیگه خودمو اذیت نمیکردم
کم کم روابطشون کم رنگ و کم رنگتر شد الان باوجود اینکه توی یک شهرن گاهی ۵ یا ۶ ماه یه بار خونه هاشون میره
خودتو اذیت نکن زندگی اینجور نمیمونه