ازدواج نکرده بودیم پارسال همین موقعا ازم خواستگاری کرد قرار بود ۶ ماه دیگه باهم زندگی کنیم کلی برای خونمون برنامه داشتیم واسه مامانم از رویاهامون میگفتم ۵ سال و نیم باهم بودیم
والا اینقدر یهویی شد خودمم نفهمیدم چیشد، یه بحث خیلی کوچیک شکلگرفت و حرف بد بهم زد جلوی بقیه، منم کفتم همرات نمیام جایی و قهر کردم، همون شد بهونش، هرچی تونست گفت و خرابش کرد، اینقدر ادم خوبی بود که همش حس میکنم اون روز یکی طلسمش کرده بود وگرنه ادم به این خوبی این شکلی رفتار نمیکرد