هفت سال بلاتکلیفم نه خونمو جدا میکنه نه کاری میکنه
چند ماه شهر دیگه ای ک همسرم اونجا کار میکنه هستیم
چند ماهم پیش مادرشوهر
الانم تو یه خونه و واحدیم همگی
تو این چند ماهی ک پیش مادرشوهر میموندیم چندین بار بیرونمون کردن میگن برید ولی شوهر به معنای واقعی از در بیرونش میکردن از پنجره میومد تو میگفت پدر مادرم پیرن گناه دارن باید پیششون باشیم بقیه داداشام جدان پدر مادرم فقط منو دارن و.......
یه مدت گفتم میرم قهر تا خونه جدا نشه الکی گولم زد ک اره طلاهاتو بده زمین میخرم و درست میکنم و...... ولی گولم زد دروغ یود
خلاصه دیگ چند روز پیش منو زد منم گفتم میرم بابام اومد
گفتم عرضه نداره خونه جدا بسازی و...
باز موندم بخاطر بچه هام
الان میگ تو حیاط مامانک خونه میسازم ( زوستا زندگی میکنم حیاط ها بزرگن) میگ دیواز نمیکشم اصلا فکرشون نکن نهایتش یه خونه میسازم تو حیاطشون
میگم اونا تجربهشو دارن اگ این همه خرج کردی باز بیرونمون کزدن چی؟
میگم اون حیاط ب اسم اوناس
میگ تو حرف نزن ب تو ربطی نداره
میگ ب خودم مربوطه و....
چیکاز کنم؟
بخدا مغزم قفله