خانوادهی مادری شوهرم خیلی زیاد داغونن و دنبال حرف و داستان.حالا دوتا از خاله هاشم که خیلی پشت سر من حرف زده میخواد از اروپا بیاد ایران با بچه هاشون و عروس و داماد و نوه…گفته میاییم با هم بریم مسافرت ولی من دوست ندارم برم مادرشوهر منم بدون اینکه سوال بپرسه گفت تابستون با خواهرام میریم مشهد🙄🙄 بجز اونا پدربزرگ مادربزرگ شوهرمم هستن حالا احتمالا خرجشونم بندازن گردن ما ولی جدای ازون دلم نمیخواد با این عتیقه ها برم سفر همون یکروزم بزور تحملشون میکنم شوهرمم که به حرف مادرشه و سواری میده به فامیلاش میگه نه باید بریم .دلم میخواد شوهرمو تنها بفرستم خودمم برم مسافرت چندروزی خونه بابام تا اونا گورشون رو گم کنن
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
با اینکار از اصل موضوع خارجمیشه کهاسی باید رک به شوهرش بگه چون خاله هات بی احترامی کردن من با اینا ...
عزیزم خوب اونجوری شوهرم تنها میره مشکل اینه که چون من پدرشوهر ندارم و خواهرشوهرم هفت سالشه شوهرم با وجود داداش بیست سالش باز خودشو مرد خونه تونا میدونه و میخواد ازشون مراقبت کنه هرجا ننش بره اونم میره