بازم قابل درک نیست بلند شی جلوی خانواده اون دختر هرچی بخوای بگی.پا میشد میرفت
توی خونه خودشون شوهرشو ادب میکرد
در این یه نکته دختر خانم اشتباه کرده
ماه هم زیر ابر پنهون نمیمونه
متاسفانه خیال باطله که گفته میشه گذشته ها گذشته
گذشته مثل چسب چسبیده به حال زندگی مون
این خانوم از وفتی رسیدن رفتن یه گوشه نشستن ده بار من هزار بار دختر عمم گفت بیا پیش ما بشین نیومد چیکار کنیم هرکی بره یه گوشه بشینه از ترس خانوم ؟تازه داداشمم داشت میرفت حیاط یک لحظه کلا اومد پیش ما اونم روبرو چشم زنش جای پنهانی نه این حیثیت برد
گلم دختر تا هر زمانی عقد باشه عیدی باید برده بشه خب اون قبول نکرد می‌بایست باهاش کامل حرف بزنید خونه و جهیزیه که داداش شما میاره خودشم اگه بعدن مشکلی پیش بیاد خدای نکرده با خودش میبره اون دختر باید چیزی از خودش که مال این زندگی هست داشته باشه
عه شماره یادمه وسایل چوبی رو عیدی بردین اخرش یا نههه
آفرین
با جمله اخرت موافقم
همزاد پنداری ام میکنم
جای بازگشتی نذاشته هم بابت برخوردش
هم کینه ای که داره یهو اینطوری زبانه کشیده
این زندگی روی ویرانه است اگرم سامان بگیره
این قضیه هیچ وقت جمع نمیشه
بالاخص یه ایل خبر دار شدن
عروس رو ول کن یه فکری به حال داداشت کن
هنوز تکلیف اش با خودش معلوم نیست
عیدی رو ما می‌خواستیم ببریم من براش سرویس پذیرایی خریده بودم هدیه بدم ولی خودش توقع بیجا داشت میگفت نیارین بعدشم واقعا دستشون خالی بود اجاره خونه رو زنداداشم میداد که بعد ازدواج بخاطر اینکه اذیت نشن تو خونه بالای مغازه داداشه من ساکن هستن الان
خب چه بهتر زود شناختینش، با همون طلاهای پرت شده مهریشو بدین بره. دعوا رو میتونست تو جمع خودتون بکنه نه جلو همه
هر کی نه !
گفتم شوهرش
وظیفه شوهرش بوده تو جمعی که اون خانم از یکیشون بدش میاد و اون یکی دوسدختر سابقش هم بوده بیاد کنار زنش بشینه
عروستون واقعا دختر خوبیه اینو بعدا متوجه میشید
هرکی دیگه بود کلا اجازه نمیداد شوهرش پا تو خونه عمش بذاره و ارتباط خانوادگی برادرت با خانواده عمت برای همیشه قطع میشد
بوده تا بوده وقتی پسرا دختریو تو فامیل میخواستن و زن میگیرن زنشون با اون خانواده قطع رابطه میکنه
