دوستای گلم من ۹ ماهی هست شوهرم زندانه و خودم با ی بچه موندم و بدون هیچ کمکی مادرشوهرم هزار تک تومن ب بچه من نمیده و از اونجای ک بچه من معلومه و هزینش خیلی بالاس بخدا نمیدونم از کجا بیارم خرجش کنم بهزیستی ک ی جوری کمک نمیکنه بتونم راحت زندگی کنم اصلن کمکی م از سی نخواستم ولی رو اعصابم راه نرن ممنون میشم فقط میخوام بدونم حق بامزه یا نیست ک من تورو مادرشوهرم وایسم چون ب خدا قسم تا مرزسکته قلبی از دست رفتارش رفتنو برگشتم تو این ۹ ماه خانوم یه بشقاب برنجشو زورش میاد ب ناموس و بچه پسرش بده ...یخچال ۹ماه خرابه ب بچه هاش نمیگه بیان درست کنن در کوچه خراب شده ب زور قفل میشه اصلن ب ی طرفشون نیست گوشنه بخوابم تشنه بخوابم انگار ن انگار بچم۱۴سالشه مشکل ذهنی حرکتی داره فقط میرمشبا اونجا میخوابم اصل کمک نمیکنن بچه رو ببرم پاین دل و روده میا بیرون تا بچه رو بلند کنم خدا شاهده غریبه ب غریبه کمک میکنه یه تیکه نون بهش نمیده اما این ک ادا میکنه اوم خوبی یه لقمه نونو ب نوش نمیده من بخاطر مشکلات زندگیم عصبی شدمو پرخوری عصبی پیدا کردم ن این ک مثل گاو باورمان ن مثلن عصبی میشم معدم ضعف میره باید یه تیکه نون بذارم دهنم وگرنه قصدم میفته یه تیکه نونو ب زور ب ادم میده مجبور میشم از خونم ببرم اونجا چون شبا اونجا میرم با اینبچه میخوابم. تو کمک کرد تو دست گرفتن تو درک کردن ب این خانوم وبچه هاش هیچ ربطی نداره و ناموسشان نیستم اما ااااا چشم گذاشته ببینه کجا میری با کی میایی چی میخری چی میپوشی کی بود زنگ زد مثلن مادرم زنگ میزنه میگه چی گفت چی میگه دیگ نمیگه بابا ب من چه مادردخترن ب من چ من سوال پرسش میکنم یا هر چی میخرم توقع داره بهش نشون بدم یه ساعت ظهر ها تو خراب شده خودم میام بخوابم جرئت ندارم گوشیمو خاموش کنم چون من میگیرن دارن تو خواب با صدای بلند بیدار شم تا ۱۰ روز سر درد میگیرم مجبورم خاموش کنم با این ک میدونه شرایط منو میاد درو میاره پایین با پهلوَش درو هول میده یا حموم میری باید زنگ بزنی بهش بگی وگرنه بیاد جلو در درو باز نکنی آبرومو میبره یا مثلن ی جا کار دارم میرم ۳ چهار ساعت طول میکشه منو میبنده ب زنگ خب چ معنی میده ن پول گرایه منو اون میده ن بچمو نگه میداره ن چیزی چ دلیلی داره دخالت کنه اینا دخالت نیست پس چین؟ بخدا دیگ داره صبرم تموم میشه فق و فقط و فقط بخاطر بچم کوتا میام ولی وقتی میبینم پدر بچم چیزی حالیش نیست جلوی مادرشو نمیگیره پدر مادرش از اون سواری میگیره ب ما سوار میشه دیگ نمیتونم تحمل کنم الان چند نفری بهم گفتن برو از مادرش شکایت کن و ب پسرم بگو یا ب مادرت بگو پاشو از زندگی من بکشه بیرون یا اگ میخواد سرک بکشه تو زندگی من با روان من بازی کنه من بچتو و زندگیتو میندازم سرش میرم ببر بده همون مادرت بچتو نگه داره ولی من فعلن کوتا میام میگم شایدخودش بفهمه اما اون خانوم احترام سرش نمیشه
ی رفتار های از خودش در میاره ک هر کی باشه بکوبه تو دهنش باز منم صبر ایوب دارم با وجود این بچه و این همه بدبختیم هیچی بهش نمیگم از طرفی تو زندگی من دخالت میکنه و از طرفی هم میگه بچتو ول کنی بری میبرم میندازم تو خونه دیگ هر چیو انداخت سرش انداخت مرد مرد ب من چ بیا لشو بذار بیرون خب شما باشید چی ب این زن بی فرهنگ میگید؟خیلی ببخشیدا منم بهش روک گفتم گفتم تو دخالت نکن من بچمو ول نمیکنم برم میگه من کجا دخالت میکنم دوستان این دخالت نیست پس چه گفتم هر موقع خرجی منو بچمو دادی منو ساپورت کردی حق داری از جیک تا پوک من خبردار بشی وقتی یه هزار تومنی رو میکنی تو خودتت یه چای تلخو ب من نمیدی بد توقع داری من ب تو احترام بذارم من حرفم بد نبود رفتارش دیگ پیش از حد دیگ رو اعصابم شوهرمم ک هیچی حالیش نیست دقیق انگار با ی حیوان زندگی میکنم ب جای زنگ حیوان خونگی گرفته برای زن اصلن ارزشی قائل نیست خودشم بیرون از زندان بود هر روز منو بدبختو میزد مینداخت بیرون الانم ک رفته مادر نفهمی جایگزین شده من شوهرمم مجبور نبودم تحمل کنم بخاطر بچم تحمل میکردم اما قرار نیست این زنیکه رو هم تحمل کنم فک کنه چ خبره بخاطر همین ب گفته چند نفر ک بهم گفتن یا باید برای همیشه جوابشو بدی یا اینوری بشی یا اونوری یا رومی رومی یا زنگی زنگی یا این میشه ک پاشو میکشه کنار زندگیتو میکنی یا نوشونو پرت میکنی سرشون میری میفهمن ک توام بابا حالیته بخاطر اون بچه زبون بسته معلول هیچی نمیگی قرار نیست اونا گند بزنن ب هیکلت الان من موندم دو راهی بگید چی کنم
ببخشید طولانی شد دلم پر بود