دیگه حتی از زندگی کردن با مامان بابام هم خستم
بعصی رفتارشون اذیتم میکنه
۲۲سالمه
دانشجوام متاسفانه شهر خودم
خستم دیگه
از پدر مادرمم خستم
دلم میخواد یکی دوسال تنهایی زندگی کنم ، خودمو پیدا کنم
برای ارشد هرطور شده دیگه میرم شهر دیگه ، چون خستم
در هفته ۳روز کلاس دارم دانشگاه ، روزای دیگه ازادم، اون روزا هم میرم کتابخونه از صبح تا شب ، خسته شدم دیگه
بعصی رفتارشون اذیتم میکنه، سعی میکنن نظرشونو تحمیل کنن
آدم گاهی به تنهایی نیاز دارع اخه
برا شمام پیش اومده همچین چیزی
منممم واقعا خستم
ازدواج کردن مایل نیستم اما فقط برای اینکه مستقل بشم و برم میخام
چون تنهایی اجازه مستقل شدن ندارم🙂
آره خیلی وقتا..... به نظرم از یه سنی به بعد نمیشه باهاشون زندگی کنی
تنها امیدم اینه برم دانشگاه یه شهر دیگه
برعکس برو سجده شکر کن که خوابگاهی شهر غریب نیستی
تو شرایط شما نیستم
اما پدر و مادر هیچوقت بد نمیخوان یعنی حس میکنن دارن خوبی میکنن سعی کن باهاشون کنار بیای
منم خیلی وقته خستم بابام بشدت بد اخلاقه باعث شده اعصاب بگیرم‌بشدت از جو خونمون بدم میاد مامانم هم ساکته بابام زور میگه همش غصه مامانمو میخورم😔
من کلا از پدرم خستم
ایشالا بمیره راحت شیم
ولی متاسفانه سگ جون تر از این حرفاست
