میدونم سرکوفت زدن الان هیچ کمکی به حالت نمیکنه، اما واست ری💩ده بودن که با یه همچین آدم داغون و ننه آویزونش ازدواج کردی آخه به قول خودت سنی هم نداری دختررررر
اما اگه بخوام نظر بدم بعید میدونم تا زمانی که تو یه حیاط زندگی میکنی تغییری ایجاد بشه باید تمرکزت رو بذاری رو اینکه خونت رو عوض کنی
ببین عزیزم باید از اول شرط زندگی با مادر شوهر رو قبول نمیکردی
الانم باید کم کم ب شوهرت بقبولونی ، مثلا بهش بگو از این خونه خسته شدم میخوام عوض کنیم و چیزای ب این شکل
واقعا مادر شوهرت بیشعوره شوهرت ساده است
من خودم مشکلی با زندگی با مادر شوهر ندارم ماهیت بدی نداره برام ولی چرا نباید اجازه ی خلوت دوتایی بهتون بده انگار کمبود داره
مستقیم بگو به همسرت من مادرتو خیلی دوست دارم ولی همه نیاز دارن مستقل هم باشن.
مثلا خواهر برادرهای دیگه همسرت همه برنامه بذارن هر شب یکی پیش مادر بیاد بخوابه.
قطعا تمام مسولیت به عهده فرزند آخر نیست.
فقط خیلللی مهمه لحن اتون آرامش داشته باشه و با اعتماد ب نفس مطرحش کنی عزیزم.تجربه دارم که می گم لحن خیلللی مهمه
با عصبانیت و حرص خوردن حل نمیشه...دنبال راه حل درست باش
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز