2777
2789
عنوان

مادر شوهرم میخواد بیاد با ما زندگی کنه

| مشاهده متن کامل بحث + 3435 بازدید | 136 پست

از اولش باید فکرشو کرده بودی که الان نیافتید توی چه کنم چه کنم درکل خدا به داد دلت برسه اینطور زندگی ها زهرماره خالصه

زندگی شوق رسیدن به همان فردایست که نخواهد آمد تو نه در دیروزی و نه در فردایی ظرف امروز پر از بودن توست زندگی درک همین امروز است...................... من یک زنم پر از حس شیرین به دست آوردن ها و حس تلخ از دست دادن ها واما اکنون مادری هستم که دلخوش به طفلی که تمام تمام من است.

بیشتر ببینید

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

اسی اگ از اون خونه نمیتونی بری ب شوهرت بگو شبا رو میخام دوتایی باشیم یا مناسبتی هست کیک میگیری بگو م ...

ی شب رفته بودیم حموم مادر شوهرم رفته بود همه رو صدا کرده بود بیاین اینا درو باز نمیکنن بعد اومدن دیدن ما تو حمومیم رفتن

من توام دقیقا دقیقا به تفاوت اینکه با نواش باهاش زندگی میکنم بچه ام به دنیا اومده

خیلی سخته واقعا من دارم نابود شدن خودمو ارزو هامو میبینم و هیچ کاری هم نکردم تا الان

خیلی خیلی سختهههه 

از اول نباید قبول میکردی

الانم تعارف رو بذار کنار با لحن اروم و منطقی به شوهرت بگو جداشین از مامانش

زبون خوش نفهمید با جنگ و دعوا بگو انقدر زندگی رو زهر کن به شوهرت تا جدا بشه از مامانش وگرنه تااخر عمرت عذاب میکشی یا کارت به طلاق میکشه

ینی چی شباهم بیاد پیش شما مگخ نی نی کوچولوعه

منم همسرم خیلی مامان دوسته و خدایی نکرده اتفاقی برای باباش بیوفته بارها گفته مامانمو میاریم پیش خودمون

منم بی رودربایستی گفتم نه ابدا من راحت نیستم انشالله خدا به بابات عمر ۱۰۰۰ ساله بده

خیلی سخته واقعا من دارم نابود شدن خودمو ارزو هامو میبینم و هیچ کاری هم نکردم تا الان

من که نابود شدم بخدا یعنی شوهرم جونشو برای مامانش میده خیلی دوسش داره مادرشوهرمم همینطور بازم بچه داره ها ولی اینو خیلی دوس داره

از اولش باید فکرشو کرده بودی که الان نیافتید توی چه کنم چه کنم درکل خدا به داد دلت برسه اینطور زندگی ...

عزیزم من موقع ازدواج تقریبا ۱۶ ۱۵ سالم بود عقل نداشتم بچه بودم خانواده شوهرم دادن

شاید واقعا تنهاست و حصلش سر می‌ره و به جز شما کسی رو نداره

چهارتا دختر و دوتا پسر دیگه هم داره تقصیر من چیه هنو ۲۰ سالم نشده نگهدارنده سالمندان بشم

همه اینا الکیه چون تو نامزدی ب شوخی شوهرم میگفت خورد خوراکمون پیش مامانمه میگفت نه جدا باشه بهتره هرکی خونع خودش

ی شب رفته بودیم حموم مادر شوهرم رفته بود همه رو صدا کرده بود بیاین اینا درو باز نمیکنن بعد اومدن دید ...

ب مادرشوهرت بگو ما حموم داریم رخت خواب هم داریم هروقت  جواب ندادیم تو یکی از این دوتاییم شایدم کلا خونه نباشیم

ارسال نظر شما


نظر خود را وارد نمایید ...

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز