بابام خیانت کرد
منی که تا حالا نیم ساعت با بابام جرف نزدم همیشه حسرت دخترا رو میخوردم که چقدر بابایی ان همیشه خلا داشتم یهو دیدم تو چت داره با یکی حرف میزنه قربون صدقه میره
فک کن بابای من ساکت اصن حرف نمیزنه تو خونه با ما تا حالا با مامانم شوخی خنده نداشته تا حالا نگفته بلند شید بریم جایی به اون هرزه میگف بیا پایین بریم فلان جا و دوستت دارم
ی بار پارک بودم یه برنامشو رو گوشیه خودم نصب کرده بودم پیاماشو دیدم به زنه میگف بیا بریم خونه همونجا ماتم برد وسط پارک زل زده بودم به ی جایی عین بدبختا
مامانم خودش فهمید ولی فک کرد از مشتریا هست که برای بابام ایجاد مزاحمت کرده... منم هیچ وقت صداشو در نیاوردم هنوزم اسکرین شات و عکس زنه رو دارم