اینم بگم شوهرم همیشه تو جمع احترام نگه میداشت
ولی امروز اینجوری برخورد کرد
خونه عموشیم داداشم زنگ زد گفت بدجور گرفتارم قسط هام عقب افتاده ۳۰ میلیون قرض میخوام .گفتم ۳۰ تومن ندارم بخدا .خودم فقط ۲ تومن دارم به شوهرم میگم.شوهرمم دستش خالیه ولی بهش میگم
بعد به شوهرم گفتم ۳ تومن بده خودمم ۲ دارم بدیم بهش گناه داره .نداد یکی دو بار اصرار کردم گفت بده
باز گفت نده بهش
بعدش گفت بگو طلاهاشو بفروشه
گفتم برا ۳ تومن؟؟
دیگه یهو صداشو برد بالا بد حرف زد باهام .جلو عموش ب رو خودم نیاوردم
دوباره بعداز ظهر گفتم بریم بیرون دوری بزنیم باز با عصبانیت صداشو برد بالا
بازم برو نیاوردم
اومدم بالا هرچی از دهنم دراومد گفتم بهش بدجور دعوامون شد
طبقه بالای خونه ی عموش الکی خودمو زدم به خواب دارمگریه میکنم
داداشم مجرده خرج خونه بابام همش با اونه الانم خواهرم رفتن خونشون کلی هزینه کرده برا عید بدجور دستش خالیه مامانمم نمیدونه
صب زنگ زدم ب مامانم گفتم دستش خالیه اونمگفت طلا میفروشم براش
از غصه دلم ترکید