زنعموی من چندین سال همینکارو کرد
با مامانم انقدر صمیمی شده بود هی غیبت مادربزرگم و عمه هامو میکرد بعد حرفای مامان منو میبرد برا عمه ام و مادربزرگم
و انقدر تصور بدی تو ذهن عمه هام از مامان من ساخته که خدامیدونه
خانواده ها رو بهم ریخت
مادربزرگ پدریمم مارو نفرین کرد و بدبخت شدیم
با جاری جماعت هیییییچ وقت صمیمی نشو