2777
2789

داستان از این قراره برادرم و همسرم (باهم دوستای صمیمی آن) تصمیم گرفتن سر به سرم بزارن باهام شوخی کنن. 

به خاطر اینکه باردارم حالم نسبت به قبل توی این هفته خیلی بدتر شده، سر گیجه و... . ایناهم تصمیم گرفتن باهام شوخی کنن و اصلاااا محلم نزارن، ی جوری رفتار کنند که انگار من وجود ندارم، اینجوری بگم. 

بقیشو  اگه هستید بگم، اینجا جا نمیشه تو نظرات بگم.

اما انگار قشنگ دم عید وجود انسان از نو جوونه میزنه . 🎀

بگو عزیزم 

یآ رَبّ تَنهآ نَظَرَت بآشَد پآیآنِ رَنج هآیَم:)جانه دلم تو تنها دلیل روی این کره خاکی هستی که بشه فهمید عشق هنوزم وجود داره...؛)دردت به جونم همه جوره هواتو دارم و تا ابد پات وایمیستم🫂💍🌱🌸متعهد و بزودی به امید خدای مهربون،متاهل🧿🍓🤍🌱تا اینجا که خوندی،یه صلوات واسه من و دلیل زنده بودنم بفرست و برو عزیزدلم:)🦋🫂🤍

بیشتر ببینید

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و *کاملاً رایگان* با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید .

اینا از صبح که بیدار شدم شروع کردن بی محلی، حالم بد بود چیزی میخواستم نگاهم بهم نمیکردن، خلاصه تا ساعت 9 که داداشم رفته بود صبحانه ی چیزی بگیره بیاد. 

ی بنده خدایی قرار بود بیاد دم خونه ی بسته ای که دست من هستش رو بهش بدن، این بسته هم توی بالای کابینت بود.

به شوهرم گفتم این طرف قراره بیاد حتما باید بهش بسته رو بدم ، الان حالم بده و اینا و دیددد و میدیدد که من خالم خوب نیست سخته رو پام وایستم و اون بسته چقدر مهمه، برگشت گفت صندلی اونجاست خودت مگه دست و پا نداری؟ 

حالا منم هی گفتم من حالم بده فلانن این آفا اصلا گوش نکرد. 

آخر سر خودم مجبور شدم صندلی بردارم برم از بالای کابینت بردارمش. من رفتم روی صندلی، نمیدونم چی شد یهوو سرم گیج رفت....

اما انگار قشنگ دم عید وجود انسان از نو جوونه میزنه . 🎀

سرگیجه همانا، بهم خوردن تعادل هم همانا. نفهمیدم چی شد یهو دیدم افتادم کف آشپزخانه ، همسرمم از توی اتاق اومده بالا سرم ترسیده مثل چییی. هیچی دیگه آب خوردم و زدم به صورتمو قربون صدقم رفت و... . اگه یکم اونور تر میوفتادم سرم میخورد به لبه ی میز. مثل این که برادرم نزدیک خونه بوده اینم بهش پیام داده گفته که من افتادم اینم تا میتونستهه دویده تا خونه ( خانواده ام سفرن، برادرم مجرده، توی خونه اش توی مجتمع ماست تنها زندگی میکنه )

اما انگار قشنگ دم عید وجود انسان از نو جوونه میزنه . 🎀

ارسال نظر شما


نظر خود را وارد نمایید ...

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792