آرایشگره داره با دخترش که بالای بیست سالشه جوجه بازی میکنه ، الان شاید با خودتون بگید چه مسخره و بخندید ولی قشنگ دارم تو چهره دختره روح و روان سالم رو میبینم ، یه موهایی داره که نگم یه پوستی داره که نگم ، توی تک تک اجزای صورتش دارم رضایت و خوشبختی رو میبینم
دختره هی میگه مامان این جوجه چرا نمیخوابه ؟ مامانه میگه خب شاید خوابش نمیاد بهش غذا بده
در ضمن دختره مژه کاره
حالا خانواده من سر تک تک کارایی که من میکردم مسخرم میکردن سرم داد میزدن میگفتن کی میخوای بفهمی که بزرگ شدی دست از بچه بازی بردار یکی ببینه میگه دختر فلانی خُله 😏 انقد بهم از این حرفا زدن که هیچوقت بچگی نکردم ، تهش من موندم و ریزش مو و اعصاب و روان داغون
خیلی حسودیم میشه بخدا ، گناهم چی بود که لایق یه خانواده خوب نبودم