بخدا یه بار که هوا گرم بود در تراس باز بود منم تو اتاق خواب چرت می زدم
یهو احساس کردم از فاصله یک متری م یه چیز خاکستری رو فرش ها راه می ره
خیلی ترسیدم
دیدم یه موسی کو تقی از تراس اومده از آشپزخونه و حال رد شده اومده تو اتاق خواب داره قالی ها رو نوک می زنه
خدایا ...