دلم میون سینه ام
به خون نشسته
مثال قایقای پیر
درهم شکسته
دل زدستم گله داره
من ز دست دل شکایت
ویگن
......................................
روزای روشن خداحافظ
سرزمین من خداحافظ
روزای خوبت بگو کجا رفت
تو قصه ها رفت یا از اینجا رفت
انگار که اینجا هیچکی زنده نیست
گریه فراون وقت خنده نیست
گونه ها خیسه دلا پاییزه
بارون قحطی از ابر می ریزه
همه عزادار سر به گریبون
مردا سر دار زنا تو زندون
انگار که شبه، هر روز هفته
از هر خونه ای عزیزی رفته
همه با هم قهر همه از هم دور
روزا مثل شب شبا سوت و کور
نه تو آسمون نه رو زمینیم
انگار که خوابیم کابوس می بینیم
هایده