امشب مثل خیلی شبای دیگ تحقیر شدم فش خوردم و کلی خوردم شدم برا خاطر یه لقمه نونی ک میندازه جلوم
من به معنای واقعی کلمه یه کلفت به تمام عیار هستم ک میپزم میشورم بچه ها رو تمیز میکنم کاراشونو انجام میدم و تمام قد خودم به تنهایی خودمو میچرخونم و آدمی ک سرکارگره پول لباسمو میده و خورد و خوراکمو میده دریغ از یه ذره محبت یه ذره لطافت یه ذره حتی مهربونی....
کنارم میشینه به خاطر اینک ازش تعریف کنم یکم نون خورد میکنه میگ مامانم جونمه میگم من چی میگ نه تو جونم نیستی ولی برا مامانم جونمم میدم ...توقع ندارم بهم بگ جونمو برات میدم ولی لااقل میتونه این حرفو نزنه
من برای کوچیک ترین نیازهام تحقیر میشم برا اینک باهاش حرف بزنم دلم آروم بگیره کلی تحقیر میشم مجبورم میکنه ساکت باشم....
خدایا خیلی طول کشید تا ازدواج کنم خیلی سخت گذشت بهم ولی این اصلا وصله من نبود چجوری شد ک اینو برام کنار گذاشته بودی ....کسی ک اصلا دوست نداره ک هیچ من براش فقط یه کلفتم ....کسی ک ن تنها از من از خانوادم متنفره...چرا آخه
یکی از فانتزیام فقط اینه ک یه روز قید همه چیو بزنم و برم پیش امام رضا و برم دوباره از نو شروع کنم ...خودمو بسازم زندگیمو بسازم ...
تمام دردم این بچه هان
کسایی ک من براشون همه چیم
کسایی ک با خنده‌ام میخندن با گریه هام گریه میکنن...
دیگ دارن بزرگ میشن و این تحقیرها براشون عادی میشه دیگ مثل قبل برای داد زدنای باباشون بالا و پایین نمیپرن ....
از اینجا ب پشتم نگا میکنم و زندگی بعضیا رو میبینم ک چقد ظلم کشن و دلم کبابه برا هممون...
این عین بی عدالتیه ....آدمایی ک هررررر روز برا چیزایی ک دست خودشون نبوده فش شنیدن حرف بارشون شده دلشون شکسته ....وای وای ک چقد دلم پره از این آدم ک ازم یه چوب اسکلت ساخته...ازم یه آدم پر از استرس پر از نگرانی از غر غراشو ساخته.......
خدا کجا میشه از دنیا انصراف داد؟!؟!